یکی از عوامل مهم تربیت انسان محیط است. انسان معمولاً در چند محیط خانوادگی، آموزشی، مذهبی، رفاقتی و شغلی تربیت میگیرد که بحث ما اکنون درباره محیط "رفاقتی" است که انسان، در آن ساخته میشود. بعد از محیط خانوادگی و محیط آموزشی، انسان در محیط رفاقتی است که روش میگیرد و در آن ساخته میشود.
ابتدا چند نکته درباره محیط رفاقتی و روابط دوستانه
1- محیط رفاقتی نسبت به دو محیط گذشته، اثرگذاریاش قویتر است و غالباً اینطور است که به نوعی، بر روی تأثیرات محیط های دیگر تربیتی اثر میگذارد. روشی که انسان در این محیط میگیرد، میتواند روشهای دیگر را از بین ببرد.
2- در قیامت، این پیوند رفاقتی، به پیوند دیگر تبدیل میشود. به تعبیر دقیقتر اینطور نیست که این پیوند گسسته شود، بلکه تبدیل میشود. یک وقت میبینید دو نفر که با هم رفیق بودند، رابطهشان گسسته شد، و از هم جدا شدند. این یکی میرود دنبال کارش و آن یکی هم میرود دنبال کار خودش. از تو به خیر و از ما به سلامت! تمام شد.
امّا در قیامت اینطور نیست. پیوند حسبی، نسبی، خانوادگی، همه اینها در قیامت قطع میشود. «یومَ یفِرُّ المَرءُ مِن أخِیهِ وَ اُمِّهِ وَ أبِیهِ» تمام شد و رفت. اما پیوند رفاقتی اینطور نیست. تعبیر آیه شریفه درباره رابطه دوستان این است که: «الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقینَ» همه دوستان در قیامت، با هم دشمن میشوند، مگر پرهیزکاران. در قیامت اینطور نیست که رفقا مثل پدر، مادر و برادر که میروند دنبال کارشان، نیست. یک دسته از رفاقتها به جای دوستی، دشمنی میآورد.
در سوره دیگر هم ما داشتیم که وقتی پیوند رفاقتی بر یک محور خاصی بود، این دوستی به دشمنی شدید تبدیل میشود و اینها به جان هم میافتند. چه بسا این، او را لعن کند، آن، این را لعن کند. یک وقت هست میگویی جدا شدند و رفتند سراغ کارشان، یک وقت میگویی جدا شدند ولی همدیگر را رها نمیکنند، دوستیشان تبدیل به دشمنی میشود. دسته دیگر، دوستیهایشان باقی میماند و از هم دستگیری میکنند. رابطه اینها در قیامت به خاطر پیوند رفاقتی آنها در دنیا است. این که من عرض کردم در بین همه پیوندها آن پیوندی که هم در ربط با امور دنیایی و هم در ربط با امور اخروی خیلی اثرگذار است، عبارت است از پیوند رفاقتی به این جهت بود.
3- رفاقت و دوستی میان دو نفر در صورتی شکل می گیرد و استوار می شود که هر دو همجهت باشند، مانند ازدواج که اگر کفو هم نباشند، زندگی شان در یک جایی به بن بست می رسد و تمام می شود، پایداری دوستی و ازدواج به این است که در مسیر زندگی هم جهت و هم مقصد باشند. اگر یک هدفش خدا باشد و دیگری دنیا، این دوستی پایندار نیست و در یک نقطه ای در همین دنیا پایان می گیرد و به آخرت کشیده نمی شود.
فلسفه دوستی از نظر اسلام:
به طور کلی هر پیوندی، یک سبب میخواهد. باید چیزی به عنوان «محور رفاقت» باشد تا دو نفر با هم رفیق شوند. دو نفر که دارند در خیابان راه میروند که یکدفعه با هم رفیق نمیشوند! یک چیزی باید باشد تا اینها را به هم ربط بدهد. بهطور خلاصه، آن چیزی که میخواهد محور قرار بگیرد و سبب این پیوند بشود، یا یک امر مادی است و یا یک امر معنوی.
کار دین و معنویت اسلام این است که انسان ها را به سوی وحدت و خدای واحد بخواند و حرکت دهد و تلاش تکاملی انسان نیز در حقیقت حرکت و سلوک از کثرت به وحدت است. فلسفه دوستی از نظر اسلام هم همین است که دو نفر در این مسیر به وحدت برسند و برای رسیدن به خداوند به هم کمک کنند، رفیق راه باشند، با هم تلاش کنند، عیب های یکدیگر را در این مسیر رفع نمایند، از هم در برابر دشنمان خدا دفاع کنند و همدل و همراه هم باشند.
یعنی در حقیقت محور دوستی دو نفر یا چند نفر از نظر اسلام راه خداوند و توحید گرایی است. اگر دوستی فی الله شد و محور خدا بود، دوستان با هم متحد می شوند و اختلافی بروز نمی کند و بینشان صفا و صمیمیت حاکم می شود، ولی اگر محور دنیا و کثرات دنیوی شد، اگر منافع مادی شد، خودخواهی بروز می کند و ریشه اختلاف و دشمنی در همین خودخواهی و منفعت طلبی است، لذا در آخرت هم همین تشتت و دشمنی بروز خواهد کرد.
ما در معارفمان داریم رفاقتهایی که بر محور مادیت و امور دنیایی درست شده است، در آخرت به دشمنی تبدیل میشود. «الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» امّا اگر رفاقت بر محور معنویت و امور اخروی باشد چنین نمیشود؛ «إِلاَّ الْمُتَّقینَ» رفاقت پرهیزکاران استثناء شدهاست. یعنی اگر پیوند رفاقت بر محور معنویت باشد، به دشمنی و عداوت تبدیل نمیشود و باقی میماند. این رفاقت در قیامت کارساز نیز هست. این یک قضیه و مطلب کلّی است که در متن معارف ما هست.
روایتی از امام صادق(علیه السلام) است که مثل «ضرب قانون» میماند. گویی حضرت در باب دوستی یک قانون کلی را مطرح میفرمایند. حضرت میفرماید: «أَلَا کُلُّ خَلَّةٍ کَانَتْ فِی الدُّنْیَا فِی غَیْرِ اللَّهِ فَإِنَّهَا تَصِیرُ عَدَاوَةً یَوْمَ الْقِیَامَة» حرفی که من زدم متن فرمایش حضرت است، ایشان میفرماید: آگاه باشید! هر دوستی رفاقتی که در دنیا «فی غیر الله» بر محور معنویت نباشد، «تصیر عداوة یوم القیامة» در روز قیامت، تبدیل به دشمنی میشود. حضرت این آیه شریفه را کاملاً توضیح میدهد: «الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقینَ» ایشان، این آیه را در این قالب میریزد و بیان میکند.
انواع دوستی
دسته اول، پیوندهای رفاقتی که در دنیا بر محور معنویت شکل میگیرد، در قیامت مشکلی ایجاد نمیکند. بلکه باقی میماند و بعد هم کارساز است. کارسازیاش نیز، مسأله شفاعت و دستگیری است. این رفاقت برای آنها مشکل ساز نیست. ما در معارفمان داریم که مؤمنین بعضی، بعضی دیگر را شفاعت میکنند. این جزء معارف دین ما است. مؤمن از مؤمن شفاعت میکند. این مسأله مربوط به مؤمنهایی است که بر محور ایمانی با یکدیگر رابطه داشتند، نه مادیت.
دسته دوم، در مقابل گروه اول هستند که اصلاً رفاقت و دوستیشان فقط بر محور مادیت بود. تکلیف این رفاقتها هم در اینجا معلوم است.
دسته سوم، ممکن است که یک طرف رفاقت قصدش امور مادی باشد و طرف دیگر جهت معنوی داشته باشد. این رفاقت اصلاً در دنیا باقی نمیماند که بخواهد به قیامت برسد. اینها به یکجایی میرسند که دیگر نمیتوانند ادامه بدهند. همینجا، رفاقتشان را به هم میزنند و از یکدیگر جدا میشوند. به قیامت نمیرسد.
گسست و دشمنی دوستی های مادی محور
امّا بحث اصلی؛ ما از بعضی از آثار و روایات به دست میآوریم که رفاقتهایی که بر محور معنویت نیست، و فقط مادیت در آنها مطرح است، اینطور نیست که فقط در آخرت تبدیل به دشمنی شود و در آنجا پشیمان شوند. گاهی در دنیا گسسته شده و به دشمنی تبدیل میگردد. این مطلبی است که دیگر برای شما مشهود و آشکار است، احتیاج به توضیح ندارد. شما این مسائل را به خوبی درک میکنید.
دلیل این مطلب چیست؟ من اشارهای به یک نکته میکنم که وجهه و جنبه کلامی- فلسفی دارد، ولی خوب و مفید است. «ماده» محدود است امّا معنویت نامحدود است. اگر «ماده» محور دوستی قرار بگیرد، رفاقت بر محور انتفاعها و منفعتها پایدار نمیماند. یعنی تا وقتی که از رفیق سود برده شود، رفاقت پابرجا است. آنچه مطرح است سودبری است. آنچه مهم است این است که نیازها و توقعات انسان هم نامحدود است. لذا اگر محور رفاقت مادی باشد، چون ماده محدود بوده و توقع انسان هم نامحدود است، حالا باید دو طرف با یکدیگر نزاع کنند تا به منافعشان برسند.
اینکه در فلسفه میگویند: دنیا دار تزاحم است، یعنی سرای مزاحمت است. یعنی چون ماده محدود است، تزاحم و نزاع پیش میآید. بعد هم همین رفاقت به جایی میرسد که دعوا میشود. یا بر سر ریاست، یا مال یا هر چه میخواهد باشد، میبینی سالها دستشان در دست هم بود، امّا یک مرتبه با هم اختلاف پیدا کردند! اینها رفیق صمیمی بودند، حالا دشمن خونی شدند! چه شد که اینطور شد؟ جواب، روشن است. محور رفاقتشان پول بود، ریاست بود، «المُلکُ عَقیمٌ» اینها سر پول، ریاست و امثال اینها که امور مادی است، دعوایشان میشود و دشمن خونی میشوند. دلیلش این است که این رفاقت، بر محور توحید و یکتا پرستی نبود، بر محور مادیت و دنیا پرستی بود.
دوستیهایی همراه با پشیمانی
ما روایتی از علی (علیه السلام) داریم که امام صادق در ادامه روایت قبلی آن را نقل میکند که امیرالمومنین فرمودند: «لِلأخِلَّاءِ نَدَامَةٌ» انسان به هر شکل که با کسی دوستی کند، پشیمان میشود، «إلا المُتَّقِینَ» مگر متقین. در اینجا مطلب را به طور کلی بیان میفرمایند. در روایت حرفی از آخرت نیامده است. در آن روایت «روز قیامت» داشت، امّا اینجا بحث قیامت مطرح نیست. به اصطلاح روایت اطلاق دارد. هر دوستی و رافقتی، پایانش پشیمانی است، چه در دنیا و چه در آخرت؛ مطلب کاملاً روشن و ساده است. دوستان، آخرش همه پشیماناند، مگر چه کسانی؟ آن کسی که محور دوستیشان خداپرستی بود.
دوستی منتهی به دشمنی
اینکه در آیه شریفه داشت، دوستیها به دشمنی تبدیل میشود، جهتش این است که اینگونه دوستی ها ریشه در خودخواهی دارد و خودخواهی ریشه کثرت و اختلاف و نزاع می شود و نمی شود دو آدم خودخواه تا آخر دوست باشند و دوستی شان پایدار بماند. اینها مشهود است و واقعاً انسان میبیند که چهطور کسانی که بر محور امور دنیایی با هم رفاقت کردند، رفاقتشان پایدار نمیماند و بعضاً به دشمنی و کینهتوزی هم منجر میشود. سرّ آن را هم گفتم که چیست. اگر محور دوستی امر مادی بود، ماده محدود است و هر دو نفر هم نفع خودشان را در نظر گرفتهاند، لذا تزاحم پیش میآید و آخر تزاحم چیست؟ دشمنی و رو در روی هم ایستادن. گفتم فرقی نمیکند که چه باشد، مال باشد، ریاست باشد یا چیز دیگر. همین که محور الهی نباشد، مشکل ساز است. خودمان هم داریم میبینیم و در متن جامعه ما نیز فراوان است، در هر دو رابطه مصادیق فراوانی وجود دارد، چه ریاستش، چه مالش. دلیل تبدیل دوستی به دشمنی چیست؟ چون خدا نیست. چون دوستی «فی غیر الله» است.
وحدت انبیای الهی
من همین حالا یک مطلب یادم آمد. استاد ما، امام (رضوان الله تعالی علیه) میفرمود: «اگر تمام انبیاء را جمع کنند، ـمیشود یک شهر صد و بیست و چهار هزار نفریـ اصلاً و ابداً یک دعوا، یک دادگستری در این شهر نمیبینید.» خیلی زیبا تبیین میفرماید. همه با هم رفیق هستند. اما نزاع و درگیری نیست. چرا؟ جهت این است که محور رابطه آنها خدا است. محور خدا است نه دنیا. دعوا جایی است که محور دنیا باشد. درگیری از اینجاها شروع میشود.
مشخّصات دوست خوب
حالا میرویم سراغ مشخصات رفیق خوب. در معارف ما این مطب آمده است که اگر خواستی رفیق پیدا کنی، باید به دنبال چه کسی بگردی. اولاً باید رابطهات برای خدا باشد نه بر محور دنیا، ثانیاً باید طرف مقابلت ویژگیهایی داشته باشد تا رفاقت و دوستیات سودمند باشد. شرع به تو مشخصه میدهد. مشخصهها کاملاً بر محور همین بحثی که الآن عرض کردم. در دو رابطه مطرح است. هم در رابطه با درون افراد، هم در رابطه با بیرون افراد ملاکها و مشخصاتی بیان شده است.
1. خصوصیت درونی
از نظر درونی، به طور کلی، کسی را انتخاب کن که بعد معنوی تو را شکوفا کند. یادآور خدا باشد. تو را به یاد خدا بیاندازد. نه اینکه شهوت تو را تحریک کند یا هواهای نفسانیه تو را برانگیزد. در یک روایتی دارد: «قیلَ لِنَّبی صلی الله علیه و آله وسلم): أَیُّ الْأَصْحَابِ أَفْضَلُ» از پیغمبر پرسیدند: بهترین رفیق کیست؟ آدم که میخواهد رفیق انتخاب کند که با او مصاحبت کند و رابطه تنگاتنگ داشته باشد، چه خصوصیاتی باید دارا باشد؟ «قَالَ: إِذَا ذَکَرْتَ أَعَانَکَ وَ إِذَا نَسِیتَ ذَکَرَکَ» حضرت فرمود: آن کسی که اگر به یاد خدا افتادی، تو را کمک کند و اگر خدا از یادت رفته است، تو را به یاد خدا بیاندازد. این جنبه درونی دارد.
یک روایت دیگر از پیغمبر اکرم است که تقریباً نظیر روایت قبلی است. «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً جَعَلَ لَهُ وَزِیراً صَالِحاً» وقتی خداوند بخواهد به بندهای خیری برساند، برای او یک وزیر صالح قرار میدهد. وزیر یعنی کسی که کمککار انسان است، تقریباً همان رفیق است. «إِنْ نَسِیَ ذَکَّرَهُ وَ إِنْ ذَکَرَ أَعَانَهُ» اگر ازخدا غافل شد او را به یاد خدا میاندازد و اگر به یاد خدا افتاد او را یاری میکند.
2. خصوصیت بیرونی
من درباره بعد بیرونی، سه تصویر میکنم تا مطلب روشن شود. یک، زبانی؛ دوست باید از نظر بیرونی، یعنی کارها و اعمالی که میخواهم انجام بدهم، لفظاً مرا راهنمایی و کمک کند. یعنی اگر دید من دارم معصیت میکنم، من را نهی کند. اگر دارم کار خلاف میکنم، او مرا نهی کند. دو، عملی؛ اگر دید من دارم کار خیر میکنم، مرا کمک کند که من کار خیرم را ادامه دهم. مرا تشویق کند. مرا به کار خیر امر کند. برای کار خیر مرا کمک کند. یک همچنین رفیقی انتخاب کن. من اینها را میگویم، بعد میخواهم بروم و روایاتش را بخوانم. سه، رفتاری؛ من کسی را انتخاب کنم که او از نظر عمل به من روش بدهد. از نظر عملش به من کار درست کردن را یاد بدهد. لازم نیست که لفظاً به من چیزی بگوید. عملاً بیاموزد. چرا؟ چون بُرد عمل در تأثیرگذاری از بعد لفظی بالاتر و أقوی است. رفیقی انتخاب کن که کار خیر بکند، از آن طرف هم از شر پرهیز کند. به تو آموزش عملی بدهد چون این بُرداش بیشتر است، تا آنکه لفظاً بگوید.
دوست هدایتگر زبانی
ما در روایات باب رفاقت، هر سه مطلب را داریم که اینها، مستقیماً با مسأله تربیت رابطه تنگاتنگ دارد. دقت کنید! اما قولی و زبانی؛ علی (علیه السلام) میفرماید: «صَدِیقُکَ مَن نَهَاکَ» دوست تو آن کسی است که اگر خواستی معصیت بکنی، تو را نهی کند. اگر خواستی کار زشت کنی، به تو بگوید: نکن! حرام است! معصیت است! تو را نهی از منکر کند. «وَ عَدُوُّکَ مَن أغرَاکَ» دشمن تو آن است که اگر خواستی ـ نعوذ بالله ـ کار زشت انجام بدهی، تو را فریب بدهد و مغرورت کند. چه به امر شر دعوت کند، چه اگر کار زشتی انجام دادی، تو را تشویق کند. چه بسا از «مَن أغرَاکَ» این مراد باشد. این دوست تو است که اگر کار بد کردی، تو را نهی کند، و دشمنت کسی است که اگر کار بد کردی، بگوید به به! چه کار خوبی کردی! جمله اول با جمله دوم روایت تناسب دارد.
کمککار برای اطاعت الهی
اما دوم، از علی (علیه السلام): «المُعینُ عَلَی الطَّاعَةِ خَیرُ الأصحَابِ» بهترین دوستان کسی است که برای اطاعت الهی کمک کند. تو داری طاعت الهی انجام میدهی، عملی انجام میدهی که مورد رضای خداوند است، آن کسی که به تو کمک کند، بهترین رفیق تو است. این شخص بهترین رفیق تو است. اینها همه در بُعد عملی است. سه گونه من عرض کردم.
هدایتگر عملی
سوم، آنکه از نظر رفتاری به من روش بدهد، نه اینکه مرا لفظی کمک کند، عملاً من را تربیت کند. علی (علیه السلام) فرمودند: «لَیسَ شَیئٌ أدعَی لِخَیرٍ وَ أنجَی مِن شَرٍّ مِن صُحبَهِ الأخیارِ» چیزی بهتر از دوستی با خوبان انسان را به عمل خیر دعوت نکرده و او را از شر نجات نمیدهد. اخیار، کسانی هستند که از نظر عملی آدم خیری است، یعنی آنهایی که عملشان اینگونه است. این تعبیر به «أدعی، أنجی» در روایت یعنی خیلی دعوتش بیشتر است. چرا؟ چون دعوت اینها عملی است و عمل بُردش روی انسان از نظر آموزشی أقوی است تا قول و حرف. لذا حضرت میگوید: «أدعی»
این که میگوید: «أنجی» برای چیست؟ پیش آمده یک کار زشتی بخواهی مرتکب شوی و به یاد رفیقت بیافتی و پاکی و خوبی او را به یاد بیاوری و خجالت بکشی و آن کار را ترک کنی؟ این دوستی تو را از گناه نجات داده است.
این تعبیر «أدعی، أنجی» که میفرماید جهتش این است که عمل تأثیرگذاریاش در تربیت بیشتر است. لذا کسی که انسان میخواهد به او روش بدهد، اگر آموزش با عمل باشد، بُردش از گفتار بیشتر است. نقش رفتار در تربیت را قبلاً هم بحث کردیم. میخواستم این را عرض کنم که در انتخاب رفیق، آن چیزی که باید محور باشد همین مسأله معنویت است، نه مادیت. این باید محور رفاقت باشد، چنین رفاقتی پایدار است و در دنیا و قیامت به دشمنی تبدیل نخواهد شد.
برگرفته از سخنان آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی با تغییرات مختصر
ادامه مباحث و مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به تربیت، یعنی روش رفتاری و گفتاری دادن بود و در جلسات گذشته عرض کردم که انسان به طور معمول در چهار محیط خانوادگی، آموزشی، رفاقتی و شغلی روش میگیرد و در این چهار محیط ساخته میشود. گفته شد فضای پنجمی بر این چهار محیط حاکم است که ـ ان شاء الله ـ آنرا در آینده مطرح می کنیم. بحث ما در مورد محیط سوم، یعنی محیط رفاقتی یعنی پیوند درونی بر محور موّدت و محبت بود که گفتیم این پیوند، نقش اساسی دارد. همچنین عرض کردم اثرگذاری آن، به قدری قوی است که گاهی ممکن است محیط آموزشی و خانوادگی را هم، چه در ساختن و چه در تخریب کردن، تحت تأثیر خود قرار دهد.
بحث ما در مورد محیط رفاقتی، در جلسه گذشته مطلبی را مطرح کردم که به نوعی یک قانون کلی در انتخاب رفیق و دوست، بود. در آیه شریفه هم خطاب به پیغمبر اکرم، همین قانون بیان شده بود. در ذیل آن، دو بحث مطرح شده که یکی درباره انتخاب دوست بود یعنی چه کسانی را باید به عنوان رفیق انتخاب کرد؛ یکی هم بحث جنبههای نفی بود که چه کسانی را نباید به عنوان دوست و رفیق انتخاب کرد. «چه کسانی را برای رفاقت انتخاب کنم و چه کسانی را انتخاب نکنم.» در آیه شریفه می فرماید: «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُم» تا اینجا می فرماید که چه کسی را انتخاب کنید و روی خود را از اینها برنگردانید. بعد میآید سراغ اینکه چه کسی را انتخاب نکنید. «تُریدُ زینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً». لذا انسان نباید با برخی اشخاص، پیوند دوستی برقرار کند.
* اینها را دوست نگیرید!
1. یهود و نصاری
حالا در این جلسه، میخواهم چند آیه را مطرح کنم. یک آیه در سوره مائده است که می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ» در آیه قبل، ابتدای آیه، جنبه اثباتی داشت که ای پیغمبر! با چه کسانی پیوند برقرار کن و مجالست کن؛ امّا مفاد این آیه «نهی» است، خیلی هم صریح است. «ای کسانی که ایمان آورده اید، یهود و نصاری را به عنوان دوستان خود نگیرید! «اولیاء» اینجا به معنای «دوستان» است. آنها خودشان، با همدیگر پیوند دارند.
علّت منع از رفاقت با ایشان
دلیلش چیست؟ «وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُم فَإِنَّهُ مِنْهُم» این عبارت دلیلی است که برای این مطلب و این نهی میآورد. کسانی که از نظر اعتقادی با تو همسو نیستند، یعنی از نظر اعتقادی با شما مختلف هستند، نمیتوانند دوستان خوبی باشند. چرا که شما با هم از نظر پیوند درونی و در ارتباط با امور اعتقادی با هم سر ناسازگاری دارید. چون پیوند درونی است و اعتقاد هم همینطور است. شما در باب نبوت از نظر درونی، با پیغمبر اکرم پیوند دارید و آنها این پیوند را ندارند و اصلاً قبول ندارند. یعنی بین شما مقابله است.
هیج وجه مشترکی برای رفاقت وجود ندارد!
من میخواهم مطلبی بالاتر از این را عرض کنم. اگر ما بخواهیم دقیقتر پیش برویم و بر طبق قرآن بحث کنیم، به این نکته میرسیم که ما با آنها حتی در مسأله توحید هم مقابله داریم. در اختلاف با نصاری شکی نیست، چون ما خدا را یکی میدانیم و آنها طبق فرمایش قرآن، خدا را سه تا میدانند. عقاید با هم جور در نمیآید.
هر که از کسی خوشش بیاید، از او است!
«یا أیها الذین آمنوا» خطاب به چه کسانی است؟ اهل ایمان، یعنی دلبستگان به خداوند. گفتیم که ایمان عبارت از دلبستگی به خداوند است، «یا أیها الذین آمنوا» یعنی ای کسانی که پیوند و دلبستگی به خدا دارید، شما با اینها پیوند دوستی نبندید! دلیلش چیست؟ در خود آیه اشاره دارد که «وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُم» هر که از شما، با آنها دوستی کند، همانا یکی از آنها شده است. رابطه دوستی اینطور است که جاذبه دارد و همین جاذبه، موجب میشود تو به سوی او کشیده شوی. پیوند درونی تو با خدا از بین برود و پیوندی نظیر آنها پیدا کنی. این رابطه بر روی اعتقاد شما، اثر سوء میگذارد.
تضعیف ایمان، قطع ایمان و جایگزینی اعتقادات غلط
ابتدا آن پیوند ایمانی را تضعیف می کند و بعد هم آن را قطع می کند. در آخر هم وصل شدن به آن پیوند سوء و اعتقاد غلط را به دنبال دارد. حالا ما در اینجا به مرحله وصل، کاری نداریم و حرفمان این است که یک سنخ دوستیها و رفاقتها است که روی اعتقاد انسان اثر سوء میگذارد و از نظر درونی، پیوند اعتقادی انسان را متزلزل میکند و بالاخره هم سر از قطع پیوند در میآورد.
رابطه دوستی و دینداری
لذا در گذشته این روایت را از پیغمبر اکرم خواندم که فرمودند: «قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: الْمَرْءُ عَلَى دِینِ خَلِیلِهِ» اگر بخواهیم ببینی که شخص چه دینی دارد، رفیقش را ببین که چه دینی دارد. از رفیق میتوانی بفهمی که او چه دینی دارد. «فَلْیَنْظُرْ أَحَدُکُمْ مَنْ یُخَالِلُ» دقت کنید که با چه کسی پیوند دوستی میبندید! چرا که پیوند دوستی، روی دین تو و در بُعد اعتقادیات اثر میگذارد. در بین همه پیوندها قویترین پیوند، همین رابطه و پیوند رفاقتی است، چون بر محور محبت است؛ لذا ما میبینیم که علاوه بر جنبه اثبابی و بیان خصوصیات دوست خوب، جنبه نفی هم وجود دارد. به این معنا که قرآن میگوید: مواظب باش و با کسانی که اثر سوء در بُعد اعتقادی و دینی تو دارند رفاقت نکن و آنها را برای دوستی انتخاب نکنی.
فرق رابطه ظاهری و رابطه هدایتی!
ما یک دسته روابط ظاهری اجتماعی داریم که این آیه ناظر به آن روابط نیست. اشتباه نکنید! مثلاً معامله و خرید و فروش از سنخ مسائلی است که در محیط زندگی وجود دارد ولی ظاهری است و به درون افراد ربطی ندارد. در آیه فوق بحث «رفاقت» مطرح است و بحث ما، پیرامون رابطه درونی رفاقتی است، نه رابطه ظاهری اجتماعی. اینها با هم فرق میکند. کمی بیشتر توضیح میدهم تا مطلب روشن شود.
یک رابطه محبتی درونی داریم که به آن رفاقت میگوییم، یک رابطه ظاهری اجتماعی هم داریم، که از قبیل معاملات و داد و ستدها است. یک رابطه سومی هم وجود دارد که، رابطه هدایتی است. این رابطه عبارت از این است که یک نفر به قصد هدایت، با شخصی که از نظر اعتقادی با او مخالف است، مثلاً نصرانی یا یهودی است، رابطه برقرار کند. این رابطه ظاهری اجتماعی نیست، بلکه رابطه هدایتی است. آنچه که در این جا مورد بحث ما است رابطه ظاهری اجتماعی است چون خود قرآن هم دارد که اینها را هدایت کنید و از آن رابطه نهی نکرده است. البته در مورد رابطه هدایتی، یک شرط وجود دارد و این رابطه که وظیفه هم هست، کار هر کسی نیست. این کار مخصوص کسی است که به مبانی اعتقادی دینی و مسائل برهانی و امثال اینها، مسلّط باشد. کار نیکان را قیاس از خود مگیر!
موسی به دین خود؛ عیسی به دین خود؟!
من میخواهم در اینجا مطلبی را که در میان مردم مشهور است، مطرح کنم. میگویند: آقا موسی به دین خود، عیسی به دین خود! میفهمید که چه جمله بسیار غلطی است؟! برو دنبال کارت! گفتن این جمله، معنایش این است که تو معراف را نفهمیدهای. شعور تو که بیشتر از شعور خدا نیست. خدا بیشتر از من و تو میفهمد. او میگوید چنینی باش! چنین کسی میگوید: من چه کار دارم به اینکه او چه اعتقادی دارد! ما با همدیگر رفیق هستیم. اتّفاقاً بحث در همینجا است. اگر مراد و منظور تو از رفاقت، پیوند درونی محبّتی است، همین رفاقت برای تو مضر است. اگر هم منظورت روابط ظاهری اجتماعی است نه.
رابطه هدایتی کار هر کس نیست.
صحبتِ عیسی و موسی و دیگر پیامبران الهی(علیهم السلام) نیست. مثل اینکه درِ مغازهای میروی، میخواهی از آن جنس بخری، رابطه تجاری داری، اینجا رابطه دوستی و رفاقتی مطرح نیست و ضرری هم برای تو ندارد. اگر مراد از این جمله و عبارت این است که میخواهی بگویی: ما با هم رفیق هستیم و به نوعی پیوند محبتی و درونی داریم، این را قرآن قبول ندارد. خدا این را قبول ندارد. ولی اگر مراد تو این است که رابطه ما با هم صرفاً یک رابطه ظاهری اجتماعی است، اشکالی ندارد. در باب رابطه هدایتی هم، یک شرط وجود دارد که باید حواست را جمع کنی و ببینی کار تو هست، یا نه.
2. اهل کتاب و کفّار
تا اینجا این مسأله مربوط به یهود و نصاری بود. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاء»، در همین سوره مائده، بعد از پنج یا شش آیه میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ الْکُفَّارَ أَوْلِیاء» آنجا دو مورد از ادیان الهی را که نسخ شدهاند، مطرح میکند؛ اینجا بطور کلی اوّل اهل کتاب، بعد مدار را باز میکند و بعد از چند آیه، میگوید: «وَ الْکُفَّار» مطلب را توسعه میدهد. یعنی خیال نکن که نصرانیت و یهودیت در موضوع نهی، مدخلیت دارند! آنچه مدخلیت دارد مسأله تقابل بین پیوندهای درونی اعتقادی شما است. مثلاً کسی هم که کمونیست است، شامل این نهی از رفاقت میشود چون او نصرانی یا یهودی نیست ولی کافر که هستند! «وَ الکُفّار».
اعتقادات نباید خراب شود!
اینکه خداوند مطلب را گسترش میدهد، منظور چیست؟ معلوم است، چون این رابطه درونی که بر محور محبّت است، روی پیوند درونی اعتقادی انسان را تخریب میکند. این رابطه اثر سوء دارد. لذا مدار بحث را باز میکند و میگوید خیال نکنی فقط نصرانیت و یهودیت اینطور هستند! آنها موضوعیت ندارند. عمده این است که در رابطه محبتی، پیوند درونی اعتقادی انسان نباید خراب شود. لذا ما را نهی میکند.
* همنشینیهای ممنوع
1. طعن زنندگان به قرآن
تا اینجا بحث نسبت به پیوند درونی و «رفاقت» بود، امّا سراغ «مجالست و همنشنینی» هم میرود. در سوره انعام درباره همنشینی میفرماید: «وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ» اگر دیدید گروهی نشستهاند و دارند به آیات قرآنی ما «طعن» میزنند، از اینها اعراض کن! حالا بحث در اینجا نسبت به مجالستی است که در آنها بر خلاف معتقداتِ دینی تو حرف میزنند. اگر در جایی، بطور کلی بر خلاف معتقدات دینی تو حرف میزدند، باید مجلس را ترک کنی.
مثلاً تو به قرآن اعتقاد داری که این کتاب الهی است، کلام الهی است و از مبدأ وحی نازل شده است، کسانی دارند به آن طعنه میزنند، اینجا هم چون ممکن است ضربه اعتقادی ببینی، نباید با اینها مجالست کنی! اینجا هم چون دارند بر تو ضربه اعتقادی میزنند و این مجالست موجب میشود که به پیوند اعتقادی درونی تو ضربه وارد شود، لذا خدا از شرکت در آن نیز نهی میکند. با اینهایی که «یَخُوضُونَ فی آیاتِنا» مجالست نکن. «فَأَعْرِضْ عَنْهُم»
2. دوری از دوستی با «مسلمانهای لاأبالی»
بعد از آن دایره را بازتر میکند. به این حرفها خوب گوش کنید! گاهی من کسی را میبینم که همدین من است، ولی لاابالی است؛ یعنی از نظر عملی، رفتارهایش با اعتقاداتش تطبیق نمیکند؛ انگار دین خودش را به بازی گرفته است. آیا با او میتوانم دوستی کنم؟ او نه نصرانی و یهودی است و نه کافر و بی دین! امّا خداوند میفرماید: «وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا»، کسی که دین خود را به بازی و بیهوده گرفته است، را رها کن! نه کسی که دین تو را به بازی گرفته، بلکه کسی که دین خودش را بازیچه گرفته است هم به درد رفاقت نمیخورد و دوستی با او ضرر دارد. بازیچه گرفتن دین یعنی عمل نکردن به آن! میگوید مسلمانم، مؤمنم، امّا عمل نمیکند.
لفظاً مسلمان، عملاً منکر خدا!!!
یکی از بزرگان گاهی میفرمود: لفظاً منکر خدا نیستی، ولی عملاً منکر خدایی! این تعبیر را من از او دارم. لفظاً منکر خدا نیست، خیلی ـ یا الله یا الله ـ هم میکند؛ یا ربّ یا ربّ هم زیاد میگوید ولی عملاً منکر خدا است. از این آدمها هم در جامعهمان، زیاد داریم که فقط لفظاً می گویند: ما مسلمانیم؛ مؤمنیم؛ ولی عمل را که نگاه میکنیم، میبینم با اسلام تطبیق نمیکند. یک مؤمن اینگونه عمل نمیکند. یک مسلمان اینطور عمل نمیکند. اینها همانهایی هستند که دین خودشان را به بازیچه گرفتهاند. «وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا» با اینها هم نشینی و مجالست نکن. این هم از راه صحیح بیرون رفته است.
دلیل بی دینی!
بعد خداوند منشأش را بیان می فرماید که چرا اینها دین را به بازی و مسخره گرفتهاند. «وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا» تمام شد. زندگی دنیا اینها را مغرور کرده است. پول و ریاست برای او بت شده است. لازم نیست که بگوید پول و مقام بُت من است، بلکه عملش نمایانگر این مطلب است. لاابالیگران در جامعه مسلمین و در میان مؤمنین، اینها هستند که عملشان با اعتقادات اسلامی خودشان، تطبیق نمیکند.
عاقبت دوستی با اهل گناه
حالا به سراغ روایات برویم. علی(علیه السلام) فرمودند: «إِیَّاکَ وَ مُصَاحَبَةَ الْفُسَّاقِ فَإِنَّ الشَّرَّ بِالشَّرِّ مُلْحَق»، از رفاقت و مصاحبت با فاسقان بپرهیز! چرا؟ علی(علیه السلام) دلیلش را اینطور میگوید که چون تو هم آنطور خواهی شد، باید از او بپرهیزی. «فَإِنَّ» در مقام تعلیل است، «فَإِنَّ الشَّرَّ بِالشَّرِّ مُلْحَق» بدان که تو هم همان طوری خواهی شد. پیوند دوستی و رفاقتی با اشرار نتیجهاش این است که تو را هم به شرارت میکشاند. بالاخره در یکجا به خاطر پیوند محبّتی مجبور خواهی شد که از رابطه دورونی و پیوند اعتقادی خود و خدا، دست برداری! این دوستی، دلبستگی تو را نسبت به خدا در خطر قرار میدهد؛ پس از آن بپرهیز!
روایت دیگری از علی(علیه السلام) است که فرمودند: «إیاکَ و مُصاحَبَةَ أهلِ الفُسوقِ! فَإنَّ الرَّاضِی بِفِعلِ قَومٍ کَالدَّاخِلِ مَعَهُم» از دوستی با اهل گناه و بیبندوباران بپرهیز که اگر از فسق آنها خوشت بیاید و کار آنها را بپسندی، اثرش این است که تو هم مثل آنها میشوی. چون روش آنها، روش اسلامی و ایمانی نیست، اگر روششان را بپسندی، تو هم مثل آن هستی.
جمعبندی بحث
غرضم این است که در آیات مربوط به بحث رفاقت، هم در بعد اعتقادی و هم در بعد عملی نهی داریم که مشخص میکند با چه کسانی نباید دوستی کرد. یکجا «اولیاء» را آورد و مسأله محبت و رفاقت را پیش کشید، یکجا هم بحث مجالست را پیش کشید. در نهایت فرمود که با کسانی که بر روی اعتقادات تو اثر سوء دارند، رفاقت نکن! با کسانی هم که روی بعد عملی تو اثر سوء دارند، رفاقت نکن!
* آزمودن دوست در بُعد نفسانی
در این جلسه بُعد نفسانی را مطرح می کنیم. ما بُعد نفسانی هم داریم که انسان باید در بحث صداقت و رفاقت این را هم در نظر داشته باشد که با هر کسی رفیق نشود و با او بساط دوستی را پهن نکند. روایتی از امام صادق(علیهالسلام) است که حضرت فرمود: «لَا تُسَمَّ الرَّجُلَ صَدِیقاً سِمَةً مَعْرُوفَةً حَتَّى تَخْتَبِرَهُ»؛ کسی را به نام دوست نخوان تا اینکه او را بیازمایی؛ یعنی کسی را به عنوان اینکه دوست تو است نخوان بهطوری که مردم بگویند فلانی رفیق فلانی است، یا خودت بگویی، رفیقم فلانی است؛ اصلاً این کار را نکن، «حَتَّى تَخْتَبِرَهُ». نکته اینجا است که باید او را بیازمایی و امتحانش کنی. اِختبار یعنی آزمودن. حالا به چه چیز او را امتحان کنی؟ حضرت سه چیز را مطرح میفرماید؛
اوّلین ملاک؛ هنگام غضب
اول: «تُغْضِبُهُ فَتَنْظُرُ غَضَبَهُ یُخْرِجُهُ مِنَ الْحَقِّ إِلَى الْبَاطِلِ»؛ خشمش را آزمایش کن، ببین آیا این از افرادی است که وقتی عصبانی میشود، مرزی را رعایت نمی کند؟ آیا خشم، او را از حق به سوی باطل میکشاند؟ آیا آنجاهایی که عصبانی میشود، چه در بُعد گفتاریاش و چه در بُعد رفتاریاش لجامی از شرع به دهانه نفسش زده است؟ یا نه، چون عصبانی شده هر چه به دهانش بیاید، میگوید و هر کاری که از دستش برآید، میکند؟ این اشاره به بُعد نفسانی است. رفیق میخواهی بگیری، از نظر خشم آزمایش و امتحانش کن. چون ممکن است ـنعوذباللهـ یک مقدار رذالت داشته باشد؛ لذا اوّل ببین آیا مثل حیوان میماند یا انسان است؟ چون حیوان است که وقتی خشمگین میشود هر کاری میکند؛ هم گاز میگیرد، هم لگد میزند. انسان که این کارها را نمیکند. حالا که انسان است و زبان دارد، ببین آیا موقع خشم هرچه به زبانش میآید را میگوید؟
دومین ملاک؛ هنگام شهوت
حضرت به عنوان دومین ملاک برای آزمودن فرد پیش از دوستی میفرمایند: «وَ عِنْدَ الدِّینَارِ وَ الدِّرْهَمِ». این خشم نیست، این شهوت است؛ شهوت نسبت به مال است. یعنی امتحان کن، ببین این شخص راجع به پول چگونه است؟ آیا مرزهای شرعی را رعایت می کند یا اصلاً به حرام و حلال کاری ندارد؟ این را امتحانش کن. همین طوری او را رفیق خود نخوان و نگو فلانی رفیق ما است.
اینجا یک نکته طلبگی بگویم؛ ظاهر این روایت در مورد روابط اجتماعی است. چون اگر او را به خودت نسبت دهی و بگویی فلانی رفیق من است، تو هم در اجتماع خراب میشوی. چون وقتی مردم جامعه ببینند این شخص در جایی خرابکاری کرد، آبروی تو هم میرود. اگر دیدند جایی عصبانی شد و حرفهای بیربط و قبیح و ناپسندی گفت، یا دیدند از هر جایی که رسیده مال مردم را میخورد، میگویند رفیق تو است و کارهای ناپسند او آبروی تو را هم میبرد. تازه اینها همه مربوط به ظاهر است؛ یعنی حضرت درباره ظاهرش اینطور میفرمایند؛ چه رسد به باطن. چون باطن مهمنر است. لذا میگوییم به طریق اُولی وقتی میخواهی رفیق انتخاب کنی، ببین از نظر درونیاش چگونه است. از نظر درونی و باطنی اولویّت دارد که ببینی این شخص کیست. چون تو میخواهی با انسان رفیق شوی و رابطه درونی پیدا کنی، نه با حیوان!
اوّل اِختبار، بعد دوستی
حالا مطلبی میخواهم عنوان کنم که خودش در باب تربیت در محیط رفاقتی مسأله مهمی است. ما در معارفمان مسأله ای داریم که در این روایت هم بود که حضرت فرمودند: «حَتَّى تَخْتَبِرَهُ». مطلب این است که در باب دوستیابی ما به طور کلی مسأله «اِختبار» را داریم؛ یعنی با هرکه می خواهی رابطه رفاقتی برقرار کنی، قبلش او را آزمایش و امتحان کن. روایتی از علی(علیهالسلام) است که فرمودند: «لَا تَثِق بِالصَّدِیقِ قَبلَ الخُبرَةِ». اگر می خواهی به عنوان صداقت به رفیق اعتماد کنی، قبل از آنکه او را بیازمایی هیچ وقت اعتماد نکن. قبل از اینکه او را بیازمایی، به او دل نبند. ممکن است سؤال کنید چرا؟ جهتش این است که اگر قبل از اِختبار و امتحان با او دوستی کردی و رابطهات تنگاتنگ شد، محبّت او در دل تو تشدید میشود و این رابطه محبّتی موجب میشود که این رفاقت در ابعاد گوناگون اعتقادی و نفسانی و عملیات، چه رفتاری و چه گفتاری بر روی تو اثر بگذارد؛ چون گفتار هم عمل است؛ گفتار عملِ زبان است. این یک مطلب.
مطلب دوم آن است که اگر انسان بدون اینکه قبلاً آزمایشی کرده باشد، با شخصی در رفاقت رابطه محبتی برقرار کند -اصلاً رفاقت بر مبنای محبت است- اگر کسی «قبل الإختبار» بیاید رفیق شود، این محبت رفیق در دل او آمده است و اینجا است که دیگر نمیتواند تشخیص بدهد که آن شخص دوست خوبی است یا خیر. اگر بخواهم قبل از آنکه آن رشته محبّتی رفاقتی بین من و شما تقویت شود شما را بیازمایم، میتوانم؛ چون میتوانم چه در بُعد اعتقادی، چه در بُعد عملی و چه در بُعد نفسانیِ شما دقیق شوم که آیا با هم، همسو هستیم یا نیستیم. آدم عصبانی مزاجی هستی، افسارگسیختهای یا نه؟ در بُعد شهوتیات، کسی هستی که به اسارت شهوت رفته یا نه؟ حالا چه شهوت مالی باشد، چه جنسی باشد، فرقی نمیکند. در بُعد عملیِ خارجی میتوانم بفهمم که آیا انسان متشرّعی هستی یا نه، بیبندوبار و لااُبالی هستی.؟ اگر هم شخص متدیّن بیغرض و بیمرضی که درباره تو اطلاعاتی دارد مطلبی بگوید، از او میپذیرم. قبل از دوستی است که میتوانم اینها را تشخیص دهم؛ امّا اگر بعد از اینکه رفیق شدی، آنوقت بخواهی آزمایش کنی، بدان که حالا کور و کر هستی. نه میتوانی عیبهایش را ببینی، نه میتوانی بشنوی.
محبّت کور و کر می کند
چند روایت در این زمینه بخوانم. علی(علیهالسلام) فرمودند: «عَینُ المُحِبِّ عُمیَةٌ عَن مَعَایِبِ المَحبُوبِ»؛ چشم کسی که دیگری را دوست دارد، از اینکه عیبهای او را ببیند کور است. در ادامه می فرمایند: «وَ أُذُنُهُ صَمَاءٌ عَن قُبحِ مَسَاوِیهِ». یعنی گوشش هم به خاطر حبّ کر است. کر است از اینکه بخواهد عیبها و زشتیهای او را بشنود. این یک قانون کلی است. این روایت را از پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) بخوانم که حضرت فرمودند: «حُبُّکَ لِلشَّیْءِ یُعْمِی وَ یُصِمُّ». حبّ شیء انسان را کور و کر می کند. اینجا شئ است، آنجا بحث مُحبّ و محبوب بود. اینکه این همه به ما در باب دوستیابی سفارش میکنند که آقا مراقب باش، برای این است که رفاقت بر محور محبّت است و محبّت چنین کاری میکند که می فرمایند تو را کور و کر می کند.
دین بر محور محبّت است
شما نگاه کنید که در مسأله دین هم میگویند که اصلاً دین بر محور محبّت است. روایتی از امام باقر(علیهالسلام) است که حضرت فرمود: «الدِّینُ هُوَ الْحُبُّ وَ الْحُبُّ هُوَ الدِّینُ». یعنی اصلاً اینها با هم تفاوت ندارند. یعنی این قدر محبّت نقشش قوی است؛ لذا در باب مسأله رفاقت، «اِختبار قبلَ الرِّفاقة» را مطرح میکنند. با هر کس می خواهی دوستی کنی، به صِرفِ ظواهر بسنده نکن. در ابعاد سه گانه اعتقادی، نفسانی و عملی او را آزمایش کن؛ وگرنه بِدان که رفاقت چون نقش سازندگی و نقش تخریبیاش بسیار قوی است، تأثیرش خیلی زیاد است. حالا من از اینجا وارد شوم در این جهت که در روایاتمان هم زیاد داریم که میفرمایند بروید با اولیاءالله رفیق شوید. حبّتان نسبت به اولیاءالله باشد، چرا؟ جهتش معلوم و مشخص است؛ چون این محبّت است که مظهر رفاقت است. این محبّت اولیاءالله نقش سازندگی دارد.
پرهیز از حب دشمنان خدا
در روایتی از علی(علیهالسلام) است که حضرت فرمود: «إیَّاکَ أن تُحِبَّ أعدَاءَ اللهِ»؛ از محبّت نسبت به دشمنان خدا بپرهیز. آنهایی که دشمن خدا هستند، یکوقت رشته محبّتی با اینها برقرار نکنی. «أو تُصفِیَ وُدَّکَ لِغَیرِ أولِیَاءِ اللهِ». یعنی بپرهیز از اینکه محبّتت را برای غیر دوستان خدا خالص کنی. جهتش این است که این رابطه تنگاتنگ، محبّتآور است؛ محبّت که آمد خطرناک است. البته بِدان آنجایی که بدون اختبار و آزمودن در سه بُعد اعتقادی، عملی و نفسانی باشد خطرناک است؛ ولی اگر اختبار و آزمایش شد، بهترین نقش سازندگی را بر روی انسان دارد. عرض کردم در روایات داریم که یک وقت با غیر اولیاء خدا «لحمک کلحمی» نشوی! خیلی صمیمی نشوی! چون تعبیر به «أو تُصفِیَ» داشت؛ یعنی مبّحتت را برای غیر اولیای خدا خالص نکنی!
حبّ علی، نشانه مؤمن
چون شب عزیزی است (شب عید سعید غدیر)، به مناسبت روایتی در همین باب از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می خوانم که فرمودند: «عُنْوَانُ صَحِیفَةِ الْمُؤْمِنِ حُبُّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ». البته نمیرسم که بحث مفصّل کنم؛ لذا فقط اشاره میکنم. «عنوان» یعنی تیتر و سرخط. منظور از «صحیفه» هم نامه عمل است؛ صحیفه مؤمن که میگویند، یعنی نامه عمل مؤمن. حالا در صحیفه چیست؟ در آن همه چیز هست. چه مسائل اعتقادی، چه مسائل ملکات و چه اعمال خارجی، همه در آن صحیفه هست. ولی ظاهرش راجع به اعمال است؛ اعمّ از جوارحی و جوانحی. روز قیامت نشر صُحف میشود؛ حالا این تعبیر پیغمبر یعنی چه؟ تعبیر پیغمبر جنبه کنایی دارد. «عنوانِ صحیفه» یعنی اگر تیتر صحیفه عمل هرکس این بود که این شخص محبّ علی(علیهالسلام) است، معلوم می شود که تمام صحیفهاش خوب است؛ یعنی این حبّ علی(علیهالسلام) در ابعاد گوناگون انسانی، چه بُعد اعتقادی و چه بُعد نفسانی و چوارحی، نقش سازندگی دارد.
البته این را هم دقّت داشته باشید که حتماً نباید از نظر فیزیکی با حضرت مواجهه پیدا کنیم تا با ایشان رفیق شویم؛ رفاقت رشته محبّتی بین دو موجود است. ممکن است اینجا نباشد، اما دوستش داشته باشم، هر چند اینکه او را نبینم. بیا با علی(علیهالسلام) رفیق شو! بیا محبت علی(علیهالسلام) را در دلت جایگزین کن که تو را در سه بُعد میسازد. لذا اگر روز قیامت مؤمن بیاید، همان تیتر نامه عملش را که نگاه میکنند، دیگر قضیه تمام می شود. همان تیتر را نگاه میکنند و میبینند این با علی (علیهالسلام) رفیق بوده است. اگر با علی(علیهالسلام) رفیق بوده، حتماً حبّ علی(علیهالسلام) هم در دلش بوده و مُسلّم است که این شخص مسائل شرعی را هم رعایت میکرده است. حالا این بحث دیگری است که اگر غفلتاً خطاهایی یا لغزشهایی از او سر زده چه می شود، که شب آخر بحث میکنیم.
شرایط انتخاب دوست
انسان در باب انتخاب رفیق، باید "إختبار قبل الإنتخاب " داشته باشد. یعنی شخصی را که میخواهد با او علقه دوستی برقرار کند، بیازماید که از آن به دوستیابی تعبیر کردم. در معارف ما این مسأله وجود دارد که انسان وقتی میخواهد با شخصی دوست شود، باید او را در سه رابطه عقلی، نفسی و عملی بیازماید و امتحان کند؛ یعنی از نظر اعتقادی، از نظر نفسانی که عبارت از شهوت و غضب است و از نظر عملی او را بیازماید. ببیند که آیا این شخص افسارگسیخته است، یا مهار انسانیت و شرع دارد؛ مرز را رعایت میکند یا نه. از نظر عملی، لاابالیگری و بیبند و باری میکند یا متدین است. همه اینها را بحث کردم و آیات و روایاتشان را هم خواندم.
جهت این اختبار را هم عرض کردم این است که وقتی انسان رابطه تنگاتنگ نسبت به افراد پیدا کند، محبت و دلبستگی ایجاد میشود و این دلبستگی، گاهی برای انسان نقش حیاتی دارد و گاهی بر عکس؛ چون وقتی دلبستگی آمد، انسان نسبت به رفیق هم کور میشود و هم کر میشود. قبل از آنکه کور و کر شوی، برو ببین چه عیوبی دارد، قبل از آنکه کور و کر شوی، یعنی دلبستگی پیدا کنی او را بیازما. آزمایش باید قبل از دلبستگی باشد.
* شرایط زمانه و دوستی
روایتی از امام صادق (ع) است که تعبیر ایشان به خصوص در ارتباط با مسأله شرایط زمانی است؛ در روایت دارد که حضرت فرمودند: "إِذَا کَانَ الزَّمَانُ زَمَانَ جَوْرٍ وَ أَهْلُهُ أَهْلَ غَدَرٍ فَالطُّمَأْنِینَةُ إِلَى کُلِّ أَحَدٍ عَجْزٌ "، یعنی اگر زمان، زمان جور بود و مردم هم اهل نیرنگ بودند اعتماد به افراد از روی ناتوانی است.
حضرت مسأله شرایط زمانی را مطرح میکند و میفرماید اگر زمانه طوری است که اولاً مرزشناسی کنار رفته است، جائر یعنی مرزشکن، نه مرز انسانی را رعایت میکنند و نه مرز الهی را، "إِذَا کَانَ الزَّمَانُ زَمَانَ جَوْرٍ " و ثانیاً "وَ أَهْلُهُ أَهْلَ غَدَرٍ " جوِّ غالب در جامعه فریبکاری، حقه، نیرنگ و غدر شده است و در اجتماع فریب غلبه دارد که گاهی هم تعبیر به زرنگی میکنند، میگویند: فلانی خیلی زرنگ است چون خوب سر مردم کلاه میگذارد، واقعاً اینکه در روایات میگویند منکر به معروف و معروف به منکر تبدیل میشود، اتفاق میافتد. در این شرایط "فَالطُّمَأْنِینَةُ إِلَى کُلِّ أَحَدٍ عَجْزٌ " با هر کس رابطه برقرار کنی بعد هم به او اعتماد کنی، دلیل بر ناتوانی تو است. آدم توانا هیچ وقت اینطور نیست، میرود تحقیق میکند، آن شخص را در سه رابطه اعتقادی، نفسانی و عملی زیر نظر میگیرد. توجه میکند مسائل اعتقادی و بینشیاش چگونه است؟ آیا با بینشهای صحیح و با معیارهای صحیح همسو است؟ همچنین از نظر نفسانی، افسارگسیخته است یا نه؟ از نظر عملی لاابالی است یا نه، شخصی است که مرزشناس است؟ انسان باید در این سه رابطه إختبار داشته باشد، إختبار یعنی آزمایش.
* زمانهای آزمودن دوست
ما در باب آزمایش روایاتی داریم که اینها را مطرح خواهم کرد، یک سنخ نشانههای خوبی هم هست که در روایات داریم. مثلاً در روایتی از علی (ع) است که فرمودند: "فی الشدةِ یختَبَرُ الصدیقُ "، کجا میتوانی بفهمی چه کسی دوست تو است؟ در گرفتاریهایی که برای تو پیش میآید. در روایت دیگری از علی (ع) است که فرمودند: "عند زوال القدرة یتَبَینُ الصدیقُ مِن العدوِّ "، در هنگام زوال قدرت یعنی زوال توانایی، آنجا میفهمی چه کسی رفیق تو است، چه کسی رفیق تو نیست. این چیزی است که درخودمان هم مطرح است، در مسائل اجتماعیمان هم مطرح است که آیا این شخص فقط در سرّاء و شادی با بنده است، یا در ضرّاء هم با بنده است؟ اینها نشانههای خوبی است، ولی خیال نکنید که تماماش همین است.
* محبت یعنی دلبستگی و تسلیم
بحثم راجع به آزمایش بود، شما باید دوستت را پیش از انتخاب بیازمایی. یعنی تا وقتی شخص امتحانش را خوب پس نداده است، دلبستگی به او بیجا و اشتباه است. مکرّر گفتم که مقدسترین و ارزشمندترین بُعد وجودی انسان، دل و قلب انسان است که از عقل هم بالاتر است. قلب از نظر ارزشی بالاتر از عقل است، لذا ایمان را هم در ارتباط با قلب مطرح میکنند، یعنی اگر کارکرد عقل در قلب منعکس شود اینجا است که ارزش پیدا میکند وإلّا ارزشی ندارد.
میخواهم بگویم کار قلب اصلاً دلبستگی است، ایمان دلبستگی به خدا است. اینکه خیلی تأکیده شده است که ابتدا طرف را بیازمای، برای این است که وقتی دلبستگی آمد مثل این است که انسان یک نوع تسلیم شدن پیدا میکند. مثل قضیه ایمان است که دلبستگی به خدا است، این منشأ میشود که انسان رضا به رضای الهی دهد، تسلیم او شود، به او توکل و اعتماد کند. در رفاقت هم همین¬گونه است، چون دلبستگی است تسلیم و رضا را در پی دارد، لذا در روایت تعبیر طمأنینه داشت.
* سبب و محور محبت
در معارفمان یک بحث دقیقتری راجع به رفاقت و دوستی داریم، بالاتر از آنچه که گفتیم و آن اینکه حالا من رفتم کسی را امتحان کردم، دیدم آدمی است که او از نظر نفسانیات و شهوت افسارگسیخته نیست، غضبش افسارگسیخته نیست و کلّاً انسان مرزشناس است، از نظر کارها و اعمال بیرونیاش آدم لاابالی نیست، آدم بیبند و باری نیست، چه بسا دیگران بگویند: آدم متدینی هم هست و از نظر شرعی رعایت جهات شرعی را هم میکند، آیا این دیگر آدم خاطرجمعی است؟ آیا اگر من با این رفاقت کنم دلهرهای ندارم که در ربط با امور مالی و آبروییام، کلاه سرم میگذارد یا از من کلاهبرداری میکند؟ چون از این دو حال خارج نیست. این همان تعبیری است که امام صادق (ع)کردند که زمان، زمان جور باشد و مردم اهل غدر باشند، وضع چنین خواهد بود. در روابط گوناگون اجتماعی، مادی و دنیایی آدم مورد اعتماد و اطمینان است و چه بسا از آنهایی هم نیست که فقط در سرّاء با من باشد، از آن کسانی نیست که در رفاقت بیوفا باشد.
البته این جهاتی که گفتم، همه مزیت است که "فی الشدة یختبر الصدیق " نشانههای خوبی هم هست. امّا بحث در این است که آیا همین کافی است یا نه؟ نگاه کنید گام به گام پیش آمدم. آیا کافی است که من با او رفیق شوم یا نه؟ جواب این است که در یک بُعد بله و در یک بُعد نه. مهم آن بُعد نفیی است. در بعد نشئة دنیایی چنین آدمی برای رفاقت خوب است. روایت ما هم اشاره دارد در این نشئه خوب است. اما درستی صد درصدی این حرف هم محل حرف است.
* دوست خوب امّا بی فایده!
اما بُعد نفی؛ حالا میگویم چرا از یک بُعد خوب نیست، چون ما گفتیم رابطه تنگاتنگ منشأ محبت میشود. خود محبت یک علت و سبب میخواهد، درست است این رابطه محبت را میآفریند، اما سبب خود محبت چیست؟ از چه چیز این خوشت آمد؟ برای چه خوشت آمد؟ اینها دو مورد است. از چه چیز این خوشت آمد؟ چون مال مردمخور نیست. برای چه خوشت آمد؟ مهم این دومی است. اگر برای این خوشت آمده که در زندگی دنیایی سر تو کلاه نمیگذارد، خاطرت جمع است که مال تو را نمیخورد، آبروی تو را نمیبرد، اینها چیزهای بدی نیست، همه خوب است. امّا اگر محبّت برای این است، این محبت در بُعد معنوی و الهی ارزش ندارد.
اینها عین معارف ما است که اگر سبب رفاقت مسائل مادی است یعنی منشأ محبت، مادیت است، این محبت ارزش ندارد. علتش را هم در روایات بیان کردهاند، روایت از علی (ع) است که فرمودند: "ود أبناء الدنیا ینقطع لإنقطاع سببه و ود أبناء الآخرة یدوم لدوام سببه " اگر سبب محبت به این شخص مادیت بود، مادیت از بین میرود، این رفاقت فقط به درد زندگی دنیا میخورد، منشأ آن هم امور مالی بود، مال هم که همیشه نیست. شما در برزخ یا نشئه قیامت که میروی، خانه و زندگی و پول و اینها را همه را دنبال خودت میبری؟ بعد هم میگویی رفیقم مالم را نمیخورد؟! آنجا کلاه سرم نمیگذارد یا نه؟! باید یک سببی مطرح کنی و آن را محور قرار دهی که قطع شدنی نباشد، جاودانه باشد، همیشگی باشد، این رفاقت و محبت محدود به نشئه نشود. دنیا، برزخ و آخرت نداشته باشد.
* کدام دوستی جاودانه است؟
در روایات داریم که کدام سبب است که هیچوقت از بین رفتنی نیست، من در گذشته هم اشاره داشتم. روایتی از علی (ع) است که فرمودند: "من لم تکن مودته فی الله فأحذره کل مودة مبنیه علی غیر ذات الله ضلال و الإعتماد علیها محال "، ببین سبب محبت چیست؟ اگر دیدی خدا نیست، دوستیات ارزش و دوامی ندارد. مثل اینکه علی (ع)، قانون عقلی پیش کشیده است که هر رفاقتی بر محور غیر خدا گمراهی است و اعتماد به آن محال است.
ما روایات متعدده در باب حبّ فی الله و بغض فی الله داریم، آنهایی که اهلش هستند میدانند که آن روایات چه میخواهند بگویند. یعنی دوستی و دشمنی بر محور خدا باشد. با فلانی رفیقم؛ چون آدم مورد اعتمادی است و کذا و این حرفها، از نظر زندگی دنیایی به من ضرر نمیزند، نفع هم به من میرساند. با این دشمنم؛ برای اینکه این کمکم نمیکند. همه این حرفها بر محور دنیا است.
اگر از این منظری که من گفتم، توجه کنید میبینید یک بُعد این حبّ هیچ ارزشی ندارد. آن حبّی ارزشمند است که دوام داشته باشد، محورش چیزی باشد که دائم و زوالناپذیر است. در میان تمام موجودات نیز آن کسی که زوال نمیپذیرد، الله تعالی است. لذا این حب و این دوستی جاودانه است، در هیچ نشیب و فرازی از بین نمیرود.
* دوستی برای خدا
در گذشته اگر یادتان باشد راجع به شفاعت در قیامت، راجع به مؤمنین ذیل آن آیه شریفه "الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقین " به این معنا اشاره کردم که غیر متقین در قیامت دشمن میشوند. با مرگ تمام پیوندها قطع میشود، یعنی وقتی انسان از این دنیا رفت، تمام این پیوندها و علاقهها قطع میشود، اما یک پیوند میماند، آن پیوندی که بر محور الله تعالی باشد باقی میماند؛ لذا ما در بحث رفاقت میبینیم که تأکید میکنند مراقب باش رفیقت را برای خدا دوست داشته باشی، نه برای خودت.
یک وقت هست تو را برای خودم میخواهم، یک وقت تو را برای خدا میخواهم، اینها فرق میکند. اینهایی که اینجا هست برای خودم است؛ اینها خوب است نه اینکه بد باشد، روایتش را هم خواندم. چون این رفیق در سختیها کمکم میکند، کلاه سرم نمیگذارد، همه چیزهایش درست است. اما این دلایل برای انتخاب دوست، معنایش این است که من دوست را برای خودم میخواهم؛ چون به من ضرر نمیزنی، نفع هم به من میرسانی. در دنیا بهتر از این رفیق میخواهی؟
متأسفانه همه ما در باب رفاقت عینک مادیت به چشمانمان داریم. میخواستم این را بگویم که رفیق را باید برای خدا بخواهم و «خدا» محور دوستی ما باشد. لذا آنجایی که داری اختبار میکنی، آزمایش میکنی، همه اینها سر جای خودش، اما دست آخر، چون میخواهم با او پیوند درونی ببندم، باید این دوستی پیوند برای خدا باشد. این مهم است.
* چکیده:
آیا کافی است که من با کسی رفیق شوم که اهل دوز و کلک نیست، دنبال مال و مقام من هم نیامده و خیالم از او راحث است؟ آیا اینها کافی است که من با او دوست شوم یا نه؟ جواب این است که در یک بُعد بله و در یک بُعد نه. مهم آن بُعد نفیی است. در نشئه دنیا چنین آدمی برای رفاقت خوب است. روایتهایی هم داریم که خوبی این دوستی را در دنیا تأیید میکند. البته صحّت و درستی صد درصدی این حرف هم محل حرف است که چنین آدمی در دنیا کاملاً مورد اعتماد است.
امّا نکتة ظریفی که در روایات هم به آن اشاره شده، مطلب دیگری است؛ غیر از اینها، یعنی دوستی را با ملاحظات دیگری مفید و سودمند میداند.
محور محبّتها
محبّت، خودش محور میخواهد و دلیلی خاصّی موجب میشود که انسان از چیزی یا کسی خوشش بیاید. محور محبّت در انسان، بهطور کلّی یا یک امر مادی است و یا یک امر معنوی است. لذا ما وارد این بحث شدیم که محبّت پایدار، رفاقت پایدار را در پی دارد. لذا اگر محور رفاقت و دوستی الله تعالی باشد، یعنی محور رفاقت جنبههای معنوی باشد، این محبّت این پایدار است. امّا اگر محور، امور مادی باشد، این محبّت ناپایدر است. من روایاتی را نیز در این رابطه مطرح کردم و گفتم که در روایات هم این معنا مطرح شده است.
حتّی این پیوند رفاقتی، از نظر قدرت و بُرد، با پیوندهایی که انسان در این عالم دارد، نسبتسنجی میکنند. در میان پیوندهای انسان با موجودات عالم، نزدیکترین و قویترین پیوند، بهطور معمول و غالب پیوند نسبی است. مثلاً پیوند پدر و فرزند، یک پیوند نسبی است و از قویترین پیوندها است. امّا وقتی که ما در باب محبّت وارد میشویم، میبینیم که اگر پیوندی بر اساس محبّت و حول محور دوستی ایجاد شود، از پیوند نَسَبی هم اَقوی میشود و بُردش نیز بیشتر خواهد بود. علی(علیهالسلام) در روایتی پیرامون دوستی و پیوندی که محور و سببش «الله تعالی» باشد، میفرماید: «المودّةُ لله أقربُ نَسَبٍ».
حبّ لِلّه و حبّ فیالله
ما دو تعبیر در روایاتمان داریم؛ یکی حبّ «لِلّه» داریم و یکی حبّ «فِیالله». حبّ لله یعنی اینکه من تو را برای خاطر خدا دوست دارم. حبّ فِیالله یعنی اینکه من تو را فیسبیلالله و در راه خدا دوست دارم. این دو تفاوتهایی با هم دارند، امّا هر دو از یک چشمه میجوشند. تعبیرات مختلف است، امّا یک چیز بیشتر نیست. هر دوی اینها در باب رفاقت، در روایات ما وارد شده است. مجموعه روایات به ما میگوید رفاقتهایتان لِلّه و فِیالله باشد. رابطههایتان با دیگران را، بر این محور تشکیل دهید، چون محور این روابط محبّت است و محبّت یعنی دلبستگی.
برخوردهای اجتماعی زودگذر است. مثلاً ما با کسی که رفیق نیستیم و به عنوان مشتری در مغازه آمده است، کار داریم ولی دلبستگی نداریم. این روابط عادی اجتماعی است. امّا در جایی که با کسی رفاقت داریم، مسأله فرق میکند. دوستی یعنی جایی که محبّت مطرح میشود؛ جایی که من میخواهم دلبستگی درست کنم. اینها را با هم اشتباه نکنید. روایات ما مسأله حبّ لِلّه و حبّ فِیالله را مطرح میکنند، لذا این دو رابطه با هم فرق دارد. آنچه مورد تأکید واقع شده دوستی لِلّه و پیوند فیالله است و این رابطه از پیوند نسبی هم نزدیکتر و قویتر است. «المودّةُ لله أقرَبُ نَسَبٍ».
محکمترین پیوند
تعبیر دیگری در این رابطه وجود دارد که حضرت میفرمایند: «المودّةُ فِی اللهِ آکَدٌ مِن وَشِیجِ الرَّحِمِ». محبّت در راه خدا، محکمتر از پیوند نسبی است. «وشیج» یعنی پیوستگی خویشاوندی؛ یعنی رابطه قوی میان پدر و فرزند، یا مادر و فرزند که بهطور معمول قویترین رابطه است، پیوستگیاش از محبّت فیالله بیشتر نیست. به عنوان مثال در طول تاریخ خصوصاً در صدر اسلام، بسیار اتفاق افتاده که افرادی اسلام میآوردند در حالی که خویشاوندان نزدیکشان با اسلام مخالف بودند. هرچه هم که آنها را نهی میکردند و با آنها مبارزه میکردند، باز هم دست از پیغمبر برنمیداشتند.
اینکه علی(علیهالسلام) میفرماید دوستی برای خدا و در راه خدا، محکمترین پیوند است، یعنی همین؛ یعنی آنها دوستی برای خدا را بر دوستی پدر و مادر ترجیح میدادند و از رسول خدا دست برنمیداشتند. چون حبّشان فی الله بود. پس حبّ و دوستی اینطور در بینش انسان تأثیر میگذارد که انسان برای دینی که پذیرفته و برایش جا افتاده است، اینطور استقامت کند و حتّی در برابر خانواده و خویشان خود، بایستد.
اینها اگر دست از پیغمبر بر نمیداشتند به خاطر حبّ فی الله بود، وگرنه پیغمبر اکرم هیچ کس را با ابزارهای مادی، به خودش جذب نمیکرد. پیغمبر چنین کارهایی نکرده بود و در هیچجای تاریخ هم چنین مطلبی نقل نشده است که پیغمبر کسی را به خودش جذب کند. هم خودش گرسنه بود، هم کسانی که اطرفش بودند؛ سنگ به شکمشان میبستند تا جلوی گرسنگیشان را بگیرند. یاران حضرت، پیغمبر را لله و فیالله دوست داشتند و نسبت به اسلام بینش پیدا کرده بودند، که اینطور ایستادگی میکردند.
علّت ناپایداری دوستیهای دنیایی
این روایات نکتهای را به ما میفهماند که اگر محور دوستی خدا باشد، دوستی دوام پیدا کرده و بسیار محکم خواهد بود. توجه کنید! اینها دو ویژگی متفاوت دوستی برای خدا است؛ یکی از نظر کمّی و زمانی است که میگوییم دوستی برای خدا دوام و پایداریاش بیشتر است و تا قیامت پابرجا خواهد ماند. امّا یک بحث هم کیفی است و میگوییم دوستی برای خدا و در راه خدا، محکمترین پیوند است. بحث ما در جلسات گذشته در مورد کمّیت رابطهها بود که گفتیم اگر محور دوستی امور دنیایی باشد، چون سبب ناپایدار است، رفاقت هم ناپایدار میشود؛ «وُدُّ أبنَاءِ الدُّنیَا یَنقَطِعُ لِإنقِطاعِ سَبَبِهِ وُدُّ أبنَاءِ الآخِرَةِ یَدُومُ لِدَوَامِ سَبَبِهِ». انقطاع و دوام، مطرح بود که کدام دوستی پایدار است و کدام ناپایدار است. امّا امروز بحث کیفی را مطرح کردیم و گفتیم که روایات میفرماید: اگر محور دوستی لله و فی الله باشد، این پیوند خیلی محکم خواهد بود، تا جایی که از پیوند خویشاوندی هم محکمتر خواهد شد.
معیار ارزیابی دوستیها
من گام به گام پیش میروم و مباحثم با یکدیگر ارتباط دارد. حالا ببینیم در معارف ما، از نظر ارزیابی دوستی که آیا فی الله هست یا نه چه معیاری مطرح شده است. از طرفی میبینیم که برای چنین دوستیای که بر محور معنویّت است، در روایات ارزش بسیاری قائل شدهاند. ارزش این دوستیها عند الله، ارزش خود این رفاقتهای فی الله، نسبت به باقی صالحات و کارها و اعمالی که انجام میدهد، از همه بیشتر است. نفس این رابطه محبّتی و دوستی و خود این دلبستگی فی الله و لله، در مقایسه با اعمالی که انسان انجام میدهد، عندالله ارزش بیشتری دارد.
افضل اعمال، دوستی برای خدا
حالا من روایتی را در همین رابطه میخوانم. «أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَالَ لِمُوسَى هَلْ عَمِلْتَ لِی عَمَلًا قَطُّ»؛ خداوند به موسی گفت آیا تا به حال کاری برای من انجام دادهای؟ حضرت موسی که پیغمبر مرسل است، گفت: «قَالَ صَلَّیْتُ لَکَ»؛ برای تو نماز خواندهام. «وَ صُمْتُ وَ تَصَدَّقْتُ وَ ذَکَرتُ لَکَ»؛ روزه گرفتم، صدقه دادم و ذکر گفتم. «قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَهُ: أَمَّا الصَّلَاةُ فَلَکَ بُرْهَانٌ»؛ خداوند فرمود نمازی که خواندی دلیل این است که تو دین داری و مسلمانی. «وَ الصَّوْمُ جُنَّةٌ»؛ روزه هم سپری است که در جهنم نروی. «وَ الصَّدَقَةُ ظِلٌّ»؛ صدقههایی هم که دادی برای این است که در روز قیامت زیر سایهبان آنها قرار بگیری و از حرارت روز قیامت که میگویند چهقدر زیاد است و طولانی، در امان بمانی. «وَ الذِّکرُ نُورٌ»؛ ذکر هم که برای این است که نورانیّت پیدا کنی. «فَأَیَّ عَمَلٍ عَمِلْتَ لِی»؛ چهکار برای من کردی؟
حضرت موسی در پاسخ درماند. «قَالَ مُوسَى دُلَّنِی عَلَى الْعَمَلِ الَّذِی هُوَ لَکَ»؛ عرض کرد خدایا، خودت مرا راهنمایی کن تا من آن را انجام دهم. «قَالَ یَا مُوسَى هَلْ وَالَیْتَ لِی وَلِیّاً»؛ خداوند فرمود ای موسی! آیا پیوند دوستی با دوستان من برقرار کردهای؟ یعنی آیا شده که به خاطر من کسی را دوست بداری؟ رفاقت برای خدا و رابطه برای خدا، عملی است که برای خدا است. قطع رابطه برای خدا هم هست که آن هم باید باشد. «وَ هَلْ عَادَیْتَ لِی عَدُوّاً قَطُّ»؛ آیا با کسی به خاطر من قطع رابطه کردهای؟ «فَعَلِمَ مُوسَى أَنَّ أَفْضَلَ الْأَعْمَالِ الْحُبُّ فِی اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِی اللَّه». پس موسی دانست که بافضیلتترین عمل، دوستی برای خدا، و جدایی برای خدا است. دقت کنید که تعبیر روایت داشت: «أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ» بالاترین عمل این است. خیال نکنید که دوستی یک چیز خیلی ساده است! اصلاً و ابداً اینطور نیست. دوستی برای خدا و دوستی در راه خدا از همه اعمال خیر، برتر است و ارزشش نزد خدای متعال، از همه آنها بالاتر است.
دوستی برای خدا، محکمترین دستآویز ایمان
حالا چند روایت میخوانم و بعد میگویم که سرّش چیست که اینطور روی آن تأکید شده است. این روایات را هم عامه در منابعشان دارند و هم خاصه. از هر دو طریق نقل شده است که: «رُوِیَ عَن رَسُولِاللهِ(صَلَّیاللهعلیهِوَآلِهِوَسَلَّمَ): أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ الْحُبُّ فِی اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِی اللَّهِ». افضل اعمال همین بود که در روایت قبلی راجع به خطاب به حضرت موسی بود. روایت دیگر دوباره از پیغمبر اکرم: «مِنْ أَوْثَقِ عُرَى الْإِیمَانِ أَنْ تُحِبَّ فِی اللَّهِ وَ تُبْغِضَ فِی اللَّهِ». یکی از محکمترین دستآویزهای ایمان، این است که برای خدا دوست بداری و برای او دشمن بداری. در منابع خاصّه دارد: «مِن أَوْثَقِ عُرَى الْإِیمَانِ»، ولی در عامه نقل میکنند: «إنَّ أَوْثَقِ عُرَى الإسلام أَنْ تُحِبَّ فِی اللَّهِ وَ تُبْغِضَ فِی اللَّهِ». مضمونها یکی است. اختلافشان فقط در همین یک کلمه است. هر دو هم روایت را از پیغمبر نقل میکنند. تمام شد. تعبر دیگری هست از پیغمبر اکرم هست که فرمودند: «الْحُبُّ فِی اللَّهِ فَرِیضَةٌ وَ الْبُغْضُ فِی اللَّهِ فَرِیضَةٌ». یعنی بر روی دوستی برای خدا و دشمنی برای او تأکید شده است.
مراقب دلبستگیهایت باش!
حال سؤالی در اینجا مطرح میشود که چرا اینقدر روی این نوع رابطه تأکید شده است؟ پاسخ این است که چون این رابطه نقش سرنوشتساز دارد. این دوستی و پیوند، یک پیوند سرنوشتساز در ابعاد گوناگون وجودی انسان است. یعنی دلبستگی چه در بعد اعتقادی، چه در بعد نفسانی و چه در بعد عقلی و چه در بعد رفتاری، اعم از کردار و گفتار، تأثیرگذار است. برای همین است که تا این اندازه روی این تأکید میکند که مراقب باش رفاقت، دلبستگی و محبّتت فی الله و لله باشد. اگر غیر این باشد، برای تو خطرناک است. نعوذ بالله؛ زمانی چشمت باز میشود که دیگر راه برگشت نداری.
دلبستگیهای انسان، ملاک ارزیابی هر شخص
مطلب دیگری در روایات هست که خیلی هم عجیب است؛ تا اینجا سخن از این بود که رفیقت را ارزیابی کن و بعد خود رفاقت را محک بزن و عیارش را بسنج، امّا در روایات این نکته را داریم که اگر میخواهی خودت را ارزیابی کنی باز هم به رفاقتها و دلبستگیهایت نگاه کن! مثلاً من میخواهم خودم را بشناسم که آدم خوبی هستم یا آدم بدی هستم؟ شما دلتان نمیخواهد بفهمید؟ هر کسی میخواهد این را بفهمد که خودش آدم خوبی است، یا آدم بدی است؟ با چه چیزی خودمان را بسنجیم؟ معیار سنجش «خودم» چیست؟
حالا من روایت میخوانم تا مسأله روشن شود. در روایتی جابر جعفی که از اصحاب امام باقر(علیهالسلام) است، نقل میکند که حضرت فرمود: «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّ فِیکَ خَیْراً»؛ اگر میخواهی بفهمی که تو از نظر درونی آدم خوبی هستی یا نه، «فَانْظُرْ إِلَى قَلْبِکَ»؛ به دلت نگاه کن! «نظر» هم که حضرت میفرماید، یعنی «نگاه با دقت» که با رؤیت فرق میکند. «فَانْظُرْ إِلَى قَلْبِکَ»؛ برو به انتهای دلت، نگاه کن که چه چیزی در آنجا هست. «فَإِنْ کَانَ یُحِبُّ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ وَ یُبْغِضُ أَهْلَ مَعْصِیَتِهِ فَفِیکَ خَیْرٌ»؛ اگر در عمق قلبت دیدی که دوستان خدا و کسانی که اهل طاعت خدا هستند را دوست داری و از کسانی هم که گناهکاراند و از فرمان الهی سرپیچی میکنند، خوشت نمیآید، بفهم که تو درون خوبی داری. برو و از انتهای دلت خبر بگیر و ببین در آنجا چه خبر است! حضرت برای اینکه انسان خودش را بشناسد، «دوستی» را مطرح میکند. «وَ اللَّهُ یُحِبُّکَ»؛ بدان که خدا هم تو را دوست میدارد. «وَ إِذَا کَانَ یُبْغِضُ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ وَ یُحِبُّ أَهْلَ مَعْصِیَتِهِ فَلَیْسَ فِیکَ خَیْرٌ»؛ امّا اگر دیدی، اهل طاعت و بندگی و کسانی را که با خدا پیوند دارند، دوست نمیداری، و برعکس، اهل معصیت را دوست داری، بفهم که در تو خیری نیست و آدم خوبی نیستی، «وَ اللَّهُ یُبْغِضُکَ». و خدا هم از تو بدش میآید. حتی معیار ارزیابی خود انسان هم همین است؛ یعنی ببین که آیا حبّ و بغضت فی الله هست یا نه.
من دو مطلب را از هم جدا کردم؛ دقّت کنید! گاهی میخواهیم دوستی و رفاقت را ارزیابی کنیم، این مطلبی بود که در ابتدای بحث گفتیم. امّا اگر میخواهی خودت را ارزیابی کنی و ارزش خودت را بفهمی، راه این است. در اینجا بحث این است که میخواهم خودم را ارزیابی کنم. حضرت میگوید: خودت را نیز با همین دوستی ارزیابی کن! من جداسازی کردم و امیدوارم که انشاءالله، مطلب روشن شده باشد.
رفیقی برگزین که پاپیچت شود!
لذا من بحث را به یک جنبه ظاهری میکشم که انسان در روابط اجتماعی خود، خودش تشخیص میدهد که چرا با یک نفر رفاقت دارد و چرا با دیگری رابطه را قطع کرده است. اینطور نیست که انسان تشخیص ندهد. گفتیم که آدم پیش از انتخاب باید اختبار کند که آیا طرف مقابل مهارگسیخته است یا قید عقل و شرع دارد. حال که اختبار کردیم و دیدیم که مثلاً آدم متدیّنی است امّا پاپیچ میشود، باید ببینیم که برای خدا با او رفاقت میکنیم یا نه! مثلاً تا من میآیم حرفی بزنم، میگوید: پشت سر مردم حرف نزن! این کار حرام است عزیز من! تا میخواهم کاری انجام دهم، سنگ جلوی پایم میاندازد، ولی سنگهایش، سنگهای الهی است. پاپیچم میشود ولی برای این است که من خلافی را مرتکب نشوم. آیا با این آدم رفاقت میکنی یا با کسی که خودش خوب است و کاری به کار تو ندارد؟! خودت میفهمی که این رفاقت هر چند که سنگاندازی دارد، ولی به نفع تو است. این موجب نشود که تو رابطهات را با او قطع کنی. این به نفع تو است که او در هر جایی تو را نهی از منکر کند. دوستی باید فی الله باشد، یعنی برای انجام دستورات خدا باشد وگرنه ضرر دارد.
با کسی که برای اصلاح تو با تو کلنجار میرود قطع رابطه نکن!
البتّه ممکن است که چنین رفیقی و چنین رفاقتی در این نشئه مادیت و دنیا که موافق با هوای نفس است، خوب باشد و من آن را بپسندم، و اگر مخالف با نفس باشد، من آن را نپسندم، ولی نباید از این رفاقت گریز داشته باشی! نباید از افرادی که برای تو از نظر الهی، نقش سازندگی دارند، نباید فرار کنی! دوستی برای خدا در بعد اجتماعی یعنی همین که با چنین افرادی رفاقت کنی. ما در روایت داریم که دوست بدار کسی را که با تو کلنجار میرود؛ برای اینکه تو را اصلاح کند. این اعتراضها و بگو مگوها موجب نشود که پیوند دوستی الهی شما با یکدیگر تضعیف شود. آدمی باش که اگر در رفاقت و دوستی، برخوردهایی پیدا شد که در راستای اوامر الهی بود، دست از این رفاقت نکشی! علی(علیهالسلام) میفرماید: «أحبِب فِی اللهِ مَن یُجَاهِدُکَ عَلَی صَلاحِ دِینٍ»؛ کسی که برای نفع دینت با تو کلنجار میرود را در راه خدا دوست بدار! «وَ یَکسِبُکَ حُسنَ یَقِینٍ». و کسی را دوست بدار که باعث میشود یقین نیکو پیدا کنی! البتّه این قسمت مربوط به جنبههای درونی است. یعنی او کاری میکند که تو را از نظر بعد معنوی و پیوند الهی درست میکند، یقینت را محکم میکند. کلنجار رفتنش موجب نشود که دوستی بر محور الهی شما ضربه بخورد. برخوردهای ظاهری با خواستههای نفسانی نمیسازد. لذا مواظب باش که به خاطر نفس، دوستی الهی را کنار نگذاری و قطع پیوند در راه هوای نفس نکنی!
جمع بندی مطالب
در نتیجه ما به اینجا میرسیم که محیط رفاقتی نقش سازندگیاش از دو محیط قبلی، اَقوی است؛ آن هم نسبت به تمام ابعاد وجودی انسان. لذا در محیط رفاقتی از آنجا که رابطه تنگاتنگ وجود دارد و این رابطه محبّت را در پی دارد، باید محور محبّت خدا باشد. رفاقتها باید برای خدا باشد. رابطه برای خدا، قطع رابطه هم برای خدا! آنجا که میبینم من نمیتوانم کسی را درست کنم و بلکه او ممکن است من را خراب کند، انسان بایدرابطهاش را قطع کند. این یعنی همان معیاری که روایات به دست ما داده است: «الحبُّ فی الله و البغضُ فی الله».
برگرفته از درس استاد اخلاق حاج آقا مجتبی تهرانی