خواسته قافیه ام نیمه شعبان باشد

مثل هرجا به قدوم تو چراغان باشد

مثنوی خیمه زد و از هیجانم کم شد

شعر دلبسته شوری که نمیدانم شد

دل اگر چهره دلدار نبیند ، دل نیست

نیمه ماه ، به جز ماه رخت کامل نیست

شعر دلبسته شوری که نمیدانم شد

سخت مبهوت حضوری که نمیدانم شد

شعر افتاد به یک کوچه غمگین کارش

به همان کوچه که سر میشکند دیوارش

کوچه گفتم ، کمر شعر به یکبار شکست

قافیه ، بین فشار در و دیوار  شکست ...

کوچه گفتم ، ولی ای کاش قلم خسته نبود

وقت تاراج وفا ، دست خدا  بسته نبود

کوچه گفتم ، ولی ای وای حرم سوخته بود

کاش می‌آمد و رخساره برافروخته بود

کوچه گفتم ، به دل ثانیه‌ها غوغا شد

همه جا ورد زبان همه ، یا مولا شد ...

مثنوی تازه شد و قافیه‌ها سنگین شد

ظرف این بیت به خون جگری رنگین شد ...

... مثنوی تازه شد و قافیه عاشورا شد

همه جا ورد زبان همه ، یا مولا شد ...

ناگهان ولوله شد ، آیه تطهیر آمد ...

تکیه بر کعبه زد و نعره تکبیر آمد ...

ای که مسحور وجود تو شده این کلمات ،

به گل روی تو و صاحب نامت ، صلوات ...


شهاب مرادی