غزّه در آتش بسوزد ای عجب
مدّعیانِ بشر مُهری به لب
غزّه شد میزانِ صدقِ ادّعا !
ادّعای کشوری پُر مدّعا
آنکه آمریکا شده حامی ِ او
پُر شده عالم زِ بدنامیِ او
ارمغان، از سویِ حکّام عرب
بر سرِ غزّه بریزد روز و شب
قتلگاهِ کودک و پیر و جوان
ملّتی دل خسته از جورِ زمان
کودکِ غزّه نداردخوابِ خوش
درگلویِ او نرفته آبِ خوش
با صدایِ موشکی بیدار شد
سقفِ خانه برسرش آوار شد
مادر و طفلش به خون غلطیده اند
از جفای ظالمان نالیده اند
ای بشر شمرِ زمانه را ببین
در کفِ او تازیانه را ببین
میکِشد شمرِ زمانه خنجرش
میکُشد کودک کنارِ مادرش
غزّه اینک مانده است در یادها
از تهِ دل میکِشد فریادها
شاخۀ زیتون میانِ آتش است
قدس در چنگِ رژیمی سرکش است
این زَغَن بالِ کبوتر را شکست
زین کبوتر، بالِ بی پَر را شکست
کارِ صهیون چون ستمکاری بُوَد
خُلقِ آن همچون سگِ هاری بُوَد
آنچه اولادِ یهودا میکُند
پوزخند است که به دنیا می کُند
کینهها دارند از دینِ حنیف
دستشان کوتاه از قدسِ شریف
این پیام از ملتِ ایران بُوَد
جبهه ی ما غزّه و لبنان بُوَد
ازفلسطین میکُنیم دفعِ بلا
با ندای ِ کلُُّّ أََرضٍ کَربَلا
قاسم باباپور قاضیانی