از روشهای بسیار مؤثر در خود سازی معنوی، استفاده از ابزاری است که بزرگان اهل معرفت و پیشتازان وادی معنویت و تقوا بیان کرده اند. و آن دارای چهار مرحله است...
بسم الله الرحمن الرحیم
1. تفکر
ارزش فکر
لغت شناسان «فکر» را به اعمال عقل و نظر و به کارگیری ذهن، معنا کرده اند.[1] بنابر این، مرز بین نوع انسانی و سایر حیوانات «عقل» است و «فکر» که همان بکارگیری نیروی عقلانی است حدّ فاصل بین دو صنف از انسانها است و در حقیقت آدمیان از این زاویه بر دو قسم اند. گروه اول: متفکران، و گروه دوم: کسانی که این ابزار و سرمایه خدادادی را مهمل گذاشته و به تعطیل کشانده اند.
نیروی عقل اگر به طور طبیعی و بر اساس فطرت خود و بدون دخالت انگیزهها و عوامل نفسانی و شیطانی به کار افتد، نتیجه ای خوش و سازنده خواهد داشت و رو به سوی «رحمان» میبرد. و هرگاه با راهبرد قوه واهمه به جریان افتد بازده آن تلخ و تخریب گر خواهد بود. در این صورت، عقل به استخدام شیطان و عاریت او در آمده و از وظیفه اصلی خود باز مانده بلکه در جهت ضد آن چه برای آن آفریده شده است به کار گرفته خواهد شد.
قرآن کریم درباره ارزش فکر، در دهها آیه با عناوین مختلف هم چون «تفکر» و «تدبّر» و «تعقل» و «تفقّه» باب سخن گشوده است و بهره گیری از آیات الهی را چه در تکوین و چه در تشریع و برخورداری از مایههای عبرت در جهت هدایت را، منوط بدان دانسته است.[2]
و هم چنین در روایات رسیده از معصومان ـ علیهم السلام ـ بر جایگاه والای آن در عرصه تعلیم و تربیت اسلامی با تعبیرات مختلف تاکید گردیده است.
امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ میفرماید: «... ألا لا خیر فی قرائه لیس فیها تدبّر ألا لا خیر فی عباده لیس فیها تفکّر».
هشدار شما را! که علم بدون بار فهم و تأمل، و خواندن قرآن بدون تدبّر، و عبادت بر کنار از تفکر، بهره ای نخواهد داد.[3]
آن چه مهم است هدایت فکر، در مسیر سالم است، زیرا فکر صحیح است که انسان را تعالی داده، تمدنها را ساخته و تاکنون جامعه بشر را در ابعاد مختلف به پیش برده است. هم چنان که تمامی خسارتها و نابسامانیهای فراوان که امروز دامنگیر بشر است، نتیجه افکار غلط و اعمال نظر طرّاحان و دانشمندانی است که اندیشه خود را در راه ارضای هوسهای خود و صاحبان زر و زور به کار بسته و میبندند.
عرصههای سالم تفکر
بسیاری از جوانان میپرسند: چگونه باید فکر را هدایت کرد؟ و چطور باید اندیشه را در خط مستقیم و بالنده آن قرار داد؟ و اصولاً به چه چیزهایی باید فکر کرد؟ و اگر عرصههای آن مختلف و متعدد است، از چه نقطه ای باید شروع کرد؟
از امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ نیز گاه این پرسش میشده است. مثلاً «حسن بن صیقل» میگوید: «از امام صادق ـ علیه السلام ـ پرسیدم: مردم روایتی نقل میکنند که تفکر یک ساعت از عبادت یک شب بهتر است. به آن حضرت گفتم: چگونه باید تفکر کرد؟» حضرت در جواب، برخی از زمینههای تفکر صحیح را بدو نشان داده و معرفی کردند.[4]
عرصههای تفکر بسیار است ولی در این نوشته به مهمترین آنها پرداخته و توضیحی اجمالی درباره هر یک از آنها ذکر میکنیم.
الف) نفس
نفس انسانی گوهر گران بهایی است که به شرف نسبت به حضرت حق مفتخر شده و کرامت و فضیلت انسان، قائم به او است. خداوند متعال دو کتاب قطور و خواندنی برای مطالعه انسانها گشوده است؛ یکی طبیعت و دیگری نفوس خود آنها و فرموده است: «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أَنفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ...».
ما نشانههای خود را در گوشه گوشه جهان و در جان هایشان به آنان نمایاندیم تا ـ در اثر تدبر و تفکر در آن ـ برایشان روشن شود که او حق است ... .[5]
و بر طبق حدیثی از امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ، بین شناخت طبیعت و نفس، معرفت نفس پر سودتر معرفی گردیده است.[6]
معرفت نفس از ضروریترین و لازمترین معرفت هاست و لذا اقدام در جهت شناخت نفس و تفکر در آن، از سایر زمینههای تفکر مقدّم است. و این به علل مختلفی است و مهمترین آنها این است که این معرفت در حقیقت بابی است برای معارف دیگر.
جهل به نفس، از شایعترین دردها و گرفتاریهای انسانی عصر ماست. و سرمنشأ بسیاری از مشکلات روحی و عقدههای روانی است.
بشر امروز گر چه طبیعت را مسخر خود ساخته است ولی از تسخیر خود عاجز و درمانده است. بلکه روز به روز از خویش بیگانهتر نیز گشته است.
سرّ این از خود بیگانگی در کلام علی ـ علیه السلام ـ بیان شده است، آن حضرت میفرمایند: «فمن شغل نفسه بغیر نفسه تحیر فی الظلمات، و ارتبک فی الهلکات و مدّت به شیاطینه فی طغیانه و زینت له سیّیء اعماله ....».
هر کس خود را به غیر خویش مشغول کند خود را در تاریکیها سرگردان و در مهلکهها قرار داده و شیطانها او را به تجاوز کشانده و کردار زشت او را در نظرش نیکو جلوه میدهند.[7]
مولای پرهیزکاران توجه مداوم نفس به غیر خود را مایه غفلت از خویش و اساس هر گرفتاری و گمراهی دانسته اند.
ب) طبیعت
قرآن کریم در آیات مختلف به تدبر و تفکر در طبیعت دستور داده است. چه آنها که به تفکّر در مجموعه خلقت امر کرده و چه آنها که به اندیشه در جزء جزء آن، مانند زنبور عسل، شتر، کوهها و نهرها، درختان و میوه ها، باران، آفتاب و ماه، خواب و غیر آن فرمان داده است.[8]
جهان آفرینش آن قدر حیرت انگیز و شگفت آور است که بشر عادی هیچ گاه نمیتواند مدعی شود که به تمامی اسرار آن واقف گشته است. و آن چه تاکنون بدان دست یافته، در برابر مجهولاتش هم چون قطره ای در کنار اقیانوس بی کران است. و بر اساس تعلیم قرآن کریم، شماره موجودات الهی و اسرار آن، پایان ناپذیر است.[9]
هم چنان که اشاره کردیم جهان طبیعت دو چهره دارد، یکی ملک و دیگری ملکوت، صورت ملک آن همین ظاهر طبیعت، و ملکوت عالم، باطن و حقیقت آن است، که همان جنبه ربطی و وابستگی آن به مبدأ آفرینش است.
تفکر در طبیعت دو دستاورد مهم برای بشر دارد؛ یکی آن که او را بر طبیعت تسخیر بیشتری میبخشد و در جهت بهره وری زیادتر و قانون مندتر به او کمک میکند و دیگر این که راه ورود به ملکوت عالم را به روی او باز میکند.
بسیاری از متفکران در عملیات فکری و پژوهشی خود، تنها در همین محدوده ملک میمانند و ورای آن را جستجو نمیکنند و در نظر این کسان، جهان طبیعت، جز همین ظاهر آن چیز دیگری نیست.
قرآن کریم درباره آنان میفرماید: « یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غَافِلُونَ».
آنان جز ظاهری از زندگی دنیا نمیدانند و از ورای آن که جهان آخرت است غافل اند.[10]
در حالی که بر اساس آن چه از آیات قرآنی استفاده میشود، تفکر صحیح در پدیدهها و موجودات دنیای طبیعت، به جهت ارتباط و پیوستگی عمیق بین ملک و ملکوت، انسان را به صورت قهری به سوی عالم ملکوت هدایت میکند. برای نمونه، قرآن کریم میفرماید: « الَّذِینَ یَذْکرُونَ اللّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَک فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ».
آن هایی که چه در حال قیام و چه در حال نشستن و چه پهلو خفته به یاد خدایند و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند ـ میگویند ـ پروردگارا! باطل و بیهودگی در ساحت خلقتت راه ندارد. پاک و منزهی. ما را از عذاب جهنّم محافظت فرما![11]
ج) مرگ
بی شک یکی از پند آموزترین و تکان دهندهترین حوادث در زندگی بشری «مرگ» است، که توجه بدان قلبهای مستعد را از خواب غفلت بیدار کرده و کاخ آمال و آرزوهای دروغین و خیال شخصی را بر سرش خراب میکند و غرور و نخوت را از اعماق جان آدمی ریشه کن مینماید.
ترس بسیاری از مرگ، بدان خاطر است که آن را فنا و نیستی و جدا شدن از علایق خویش میدانند. در صورتی که مرگ خاتمه زندگی نیست بلکه کمال حیات است و انتقال از مرحله ای به مرحله دیگری از آن است.
روح بی آلایش، پس از مرگ، به زودی با دنیای جدید انس میگیرد و در سطحی بسیار بالاتر و شفّاف تر، از مواهب عالم ارواح بهره مند میشود؛ به صورتی که هیچ گاه آرزوی بازگشت به جهان طبیعت جز برای عمل صالح ندارد.
همان گونه که رو آوردن زاید به لذّتهای جسمانی، شخص را از توجه و اندیشه نسبت به پایان زندگی باز میدارد، عکس آن نیز صادق است. زیرا تفکّر در این رویداد طبیعی و بسیار مهم در زندگی بشری او را نسبت به مادّه پرستی و تبعیت از هوا باز میدارد، و از توجّه اضافی به ظواهر عالم طبیعت و زرق و برق زندگی حفظ میکند و در نتیجه، فرصت بیشتری برای رسیدگی به مسائل اصلی حیات و روی آوری به کمالات معنوی و انسانی خواهد یافت.
د) تاریخ
از منابع مهم تفکر و معرفت انسانی، تاریخ و سرگذشت پیشینیان است. تاریخ بیانگر و معرّف سنتهای الهی در جوامع بشر و صادقترین بازگو کننده حقایق جاری و قوانین حاکم در بستر حیات انسانی است.
امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ در این باره میفرمایند: «ای پسرم! گر چه من آن قدر عمر طولانی ندارم که با گذشتگان زندگی کرده باشم، ولی در کارهایشان نظر انداخته و در تاریخ حیات آنها اندیشیده ام و به آن چه از آنان به جای مانده است به دقت گذر کرده ام تا این که گویا یکی از همانان شمرده میشوم تا آن جا که در اثر تامل در سرگذشت شان، گویا از ابتدا تا انتها با آنها به سر برده ام و لذا تمام تجربه حیات طولانی آنها از خوب و بد در دست من است که خالص آن را به تو منتقل میکنم».[12]
هـ ) حالات مردم
بررسی حالات و جوانب مختلف زندگی گروههای اجتماعی و طبقات گوناگون جامعه، میدان بازی برای دریافت بسیاری از حقایق و معارف بشری است.
تاریخ، بررسی احوال گذشتگان است ولی مقصود از این عنوان تحقیق و تفحّص در حالات روانی، اجتماعی گروههای معاصر و همزمان است.
فرق این عمل با عیب جویی و تفحّص مذموم، در این است که این کار با هدف مطالعه و تفکّر در روشهای متنوّع زندگی و حالات جمعیتها و دردهای روحی و مشکلات روانی اقشار مختلف مردم، برای انتخاب بهتر شیوه زندگی و مشی اخلاقی و اجتماعی انجام میگیرد. درحالی که عیب جویی، به خاطر تخریب دیگران و با انگیزه خود خواهی و ارضای تمایلات نفسانی، از شخص صادر میشود.
و) پی آمدهای اعمال
نتایج و عواقب اعمالی که از انسانها سر میزند و به او میرسد بر سه قسم است:
1ـ برخی از آنها نتیجه مادی یک عمل محسوب میشود که در این صورت چنین پی آمدی با حواس، قابل درک است. مانند این که کسی خود را از بلندی به سنگفرش خیابان پرت کند یا سم کشنده ای بخورد که عاقبت چنین کاری برای همه معلوم است.
2ـ برخی دیگر از پی آمدها و ارتباط با باطن اعمال دارد و نتیجه ملموس یک عمل محسوب نمیگردد. و به سخن دیگر، به جنبه ملکی عمل بر نمیگردد بلکه به ملکوت آن مربوط میشود و در همین جهان به سراغ انسان میآید مانند بسیاری از اعمال نیک و پسندیده که در زندگی مادی و معنوی انسان، دارای آثار و نتایج مثبتی است.
به عنوان مثال بر طبق روایتی از امام صادق ـ علیه السلام ـ صله رحم موجب افزایش عمر است.[13] و نیز از امام باقر ـ علیه السلام ـ نقل شده که این کار، اعمال را پاکیزه و اموال را زیاد و بلا را دفع و حساب آخرت را آسان و اجل را به تأخیر میاندازد.[14]
چنان که به صراحت قرآن کریم، شکرگذاری از نعمتهای الهی، افزایش نعمت را به دنبال دارد.[15] و اطاعت خداوند و تقوا، سبب ازدیاد برکت و ریزش رحمت و مواهب او است.[16] و روی گردانی از یاد او، سختی و فشار زندگی و ناکامی را موجب میشود.[17] و بر طبق روایات، ندادن زکات، مانع ریزش نعمت و برکت و افزایش روزی میگردد.[18] و نمونههای دیگری از این دست که بسیار است.
2ـ مشارطه، مراقبه، محاسبه، مؤاخذه
از روشهای بسیار مؤثر در خود سازی معنوی، استفاده از ابزاری است که بزرگان اهل معرفت و پیشتازان وادی معنویت و تقوا بیان کرده اند.[19] و آن دارای چهار مرحله است:
الف) مشارطه و عزم
انسانی که قصد حرکت در جهت کمال و تربیت نفسانی خود دارد ابتدای هر روز لازم است با خود شرط کند که در طول روز مرتکب گناهی نگردد. مثلاً کسنی که میخواهد با یک صفت بدی که در او وجود دارد و یا عادت زشتی که در خود احساس میکند به مبارزه برخیزد، باید با خود عهد کند که آن صفت و یا عادت را از صحنه عمل و رفتار خود دور کند و شیوه زندگی خود را از حاکمیت آن بر کنار نگه دارد و این قدم اول است.
ب) مراقبه و مواظبت
پس از تصمیم و اراده قطعی در این خصوص باید همواره در طول روز و تا هنگام استراحت شبانگاهی به کشیک نفس پرداخته و لحظه ای از آن غافل نباشد تا وسوسههای نفسانی و حالات شیطانی نتواند او را از جاده حق و اعتدال خارج کرده و به سوی آن عمل و یا صفت زشت سوق دهد و یا کار پسندیده را در نظرش به صورت دیگری جلوه دهد و یا با تنبلی و کسالت او را از اقدام و ادامه بر انجام آن منصرف کند.
این قدم بسیار مهمی است که در آغاز، سخت و دشوار است ولی به تدریج از دشواری آن کاسته و آسان خواهد شد.
ج) محاسبه
حسابرسی و تفتیش نسبت به حالات نفسانی و اعمال صادر شده از شخص در طول روز، از ضروریترین کارهاست که بدون آن هیچ حرکتی رو به سامان نخواهد رفت.
امام کاظم ـ علیه السلام ـ فرمود: «لیس منا من لم یحاسبه نفسه فی کل یوم، فإن عمل حسناً استزاد الله و إن عمل سیئاً استغفرالله منه و تاب إلیه؛ هر کس روزانه به حساب خود رسیدگی نکند، تا اگر کار نیکی انجام داده است از خداوند تقاضای توفیق بیشتری کرده و چنان چه مرتکب عمل زشت و گناهی شده است و از او طلب آمرزش و توبه کند، از ما نیست».[20]
د) مؤاخذه
قدم نهایی در طی این عملیات این است که با برخورد جدی با خود و گریبان گیری از خویشتن و تنبیه نفس به وسیله روزه و مانند آن در صورت نقض پیمان، از او برای رعایت کردن و نشکستن دوباره آن تعهد بگیرد.
3ـ خود را به جای دیگری انگاشتن
خود خواهی حجاب واقع
حبّ ذات و علاقه به آن از حجابهای بسیار غلیظی است که در موارد زیادی با تیرگی و سیاهی خود، مانع مشاهده جمال حقایق گشته و در این صورت چه بسا رفتار به واقع زشت و یا قضاوت بد و غیر واقع بینانه انسان نسبت به دیگران در نظرش خوب و پسندیده جلوه کند و بر عکس، عمل خوب و مفید آنان را بد دانسته و یا قضاوت بحق آنها نسبت به موضوع و یا فرد دیگری را بر باطل و دور از واقع نگری بداند.
داوری درست
انسان بدین جهت که به خود علاقه مند است وقتی اعمال و رفتار مختلف را در ارتباط با خویش بسنجد، به سهولت میتواند نسبت به خوبی یا بدی هر یک از آنها قضاوت کرده و برای انجام یا ترک آن اقدام کند و یا داوریهای غیر واقع بینانه خود را نسبت به اشخاص و یا امور مربوط به دیگران اصلاح و تعدیل نماید.
امیر مؤمنان به فرزندش امام حسن ـ علیه السلام ـ میفرماید: «ای فرزندم، خودت را بین نفست و دیگران میزان قرار ده. آن چه برای خود میخواهی برای غیر خود نیز دوست بدار و هر چه را برای خویش نمیپسندی برای او نیز آن را مخواه. هم چنان که راضی نیستی دیگران در حق تو ستم کنند نسبت به آنها نیز آن را روا مدار و همان گونه که دوست داری آنها به تو نیکی کنند درباره آنان نیکی کن. رفتاری را که از دیگران زشت میبینی، صدور آن را از خود نیز زشت بدان و آن رفتاری که میخواهی آنها نسبت به تو در پیش گیرند همان را در رابطه با آنان اعمال کن ...»[21]
4ـ نگاه به رفتار دیگران
عیب جویی و عیب بینی
درنگ و دقت در کارهایی که از دیگران سر میزند اگر از روی خودخواهی و عیب جویی و برای سرزنش آنها صورت بگیرد امری مذموم است و ثمره ای جز فساد و فراموشی از خود ندارد.
اما اگر این عمل، به خاطر درس گرفتن و آموختن باشد خوب و پسندیده است، زیرا انسان از آن جا که حبّ ذات دارد، به صفات و شؤونات خود نیز علاقه مند است و لذا ممکن است شخصی دارای صفاتی ناروا باشد ولی در عین حال خود به زشتی آن چندان توجهی نداشته باشد ـ و به همین خاطر، نوع انسانها وقتی در برابر آینه قرار گیرند، خود را زیبا و خوش قیافه میبینند، هر چند این گونه نباشند ـ ولی همین صفت و یا کار را وقتی از دیگری مشاهده کنند، به خوبی متوجه عیب و قباحت آن میشوند.
قرآن کریم در آیات مختلف، بدین حقیقت اشاره فرموده است، چنان که نسبت به شیوه و رفتار منافقان میفرماید: «وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ» هرگاه بدانان گفته میشود که در زمین فساد به پا نکنید میگویند ما مردمانی اصلاح طلب هستیم.[22]
بنابر این، اگر نگرش انسان به شیوه زندگی و عمل دیگران به این انگیزه باشد که او آزاد و رها از زنجیر علاقههای نفسانی و عشق به خود، به ارزیابی عملکردآنان بپردازد تا با قضاوتی واقع بینانه، رفتار سره را از ناسره باز شناسد، نه تنها چنین کاری نکوهیده نیست و نه تنها فسادی بر آن بار نخواهد گشت بلکه خود از عوامل تربیت و پی بردن به زشتیهای اخلاقی برای ترک آن هاست.
فرق این بحث با قبل آن، در این است که در آن جا، نحوه رفتار مورد انتظار دیگری با شخص، میزان داوری قرار میگرفت تا بر اساس آن همان روش را با او در پیش گیرد ولی در این بحث رفتارها و صفات به طور عموم مطرح اند و به نحوه عملکرد دیگران با او محدود نمیگردد و این شیوه، اساساً ملاکی است برای تشخیص هر صفت و کار ناسره، چه در ارتباط با او باشد و چه نباشد.
شیخ اجل سعدی میگوید: «لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بی ادبان. هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد، از فعل آن پرهیز کردم».[23]
طبق روایتی از امام عسکری ـ علیه السلام ـ ، آن حضرت فرمود: «برای ادب کردن و تربیت نفست همین بس است که از آن چه از دیگران در نظرت ناپسند میآید، دوری گزینی».[24]
دوری از حب و بغض
واقع یابی در این خصوص، به دو امر اساسی بسته است تا قضاوت شخص در این باره دچار انحراف و کج اندیشی نگردد:
1ـ این نگاه، نباید از روی محبت شدید و علاقه مفرط باشد. زیرا چنین امری موجب میشود که فعالیت ذهن و اندیشه تحت الشعاع محبت و در دایره حاکمیت آن قرار گیرد. و این امر، چشم را از دیدن زشتیهای محبوب کور، و گوش را از شنیدن حقایق تلخ و ناروا درباره او کر میکند.
سعدی شیرازی میگوید: «حسن میمندی را گفتند: سلطان محمود چندین بنده صاحب جمال دارد که هر یکی بدیع جهانی اند، چگونه افتاده است که با هیچ یک از ایشان میل و محبتی ندارد چنان که با ایاز، که حسن زیادتی ندارد؟ گفت: هر چه به دل فرو آید در دیده نکو نماید.
هر که سلطان مرید او باشد گر همه بد کند نکو باشد
اگر به چشم ارادت نظر کنی در دیو فرشته ایت نماید به چشم کرّوبی[25]
این محبوب، گاهی شخصی است و گاهی گروه خاصی است که او بدان تعلق دارد و زمانی هم محیط خاص و یا شیء معینی است.
قرآن کریم میفرماید: « کلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ» هر گروهی بدان چه در نزد آن هاست خوشنودند.[26]
این آیه کریمه، به تأثیر تعیین کننده وابستگی و تمایل به حزبی خاص در جهت هدایت و سوق دادن فکر و اندیشه به سوی پذیرش هر آن چه از ناحیه آن گروه عرضه میگردد ـ خواه آن داده حق باشند و یا باطل ـ اشاره دارد.
2ـ هم چنین این نگاه نباید از روی دشمنی و عناد باشد، زیرا این گونه نظر کردن به کارها و حوادث، مسیر فکر را منحرف کرده و دیده شخص را از دریافت حقیقت باز میدارد و چه بسا صفات خوب و کار پسندیده در نظرش بد آید و یا حادثه ای خوش گوارا در دیده او تلخ جلوه گر شود.
امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ میفرمایند: «إذا أقبلت الدّنیا علی قوم أعارتهم محاسن غیرهم و إذا أدبرت عنهم سلبتهم محاسن أنفسهم» هرگاه دنیا به کسانی روی آورد نیکوییها و کارهای خوب دیگران را هم بدانان نسبت دهند و زمانی که بدانان پشت کرده و مردم از آنها رویگردان شدند، خوبیهای خود آنها را نیز نادیده میانگارند و کمالات آنها را از یاد میبرند.[27]
و به قول سعدی:
کسی به دیده انکار اگر نگاه کند نشان صورت یوسف دهد به ناخوبی
و نیز:
و آن که را پادشه بیندازد کسش از خیل خانه ننوازد
بنابر این، دید واقع بینانه آن است که شخص ناظر، بر کنار از حبّ و بغض، و جدای از محبّت و یا عناد، عمل دیگری و یا قضیه ای خاص را بنگرد و آن گاه به داوری بنشیند.
5ـ بهره گیری از انتقادهای دیگران
برخی از ثناگویی و تمجید دیگران از خود، خشنود میشوند و آنان را بهترین دوست خود به حساب میآورند و از انتقاد و بازگو کردن عیبهای خود از ناحیه آنها به خشم آمده و مضطرب میگردند.
چاپلوسی و مدح نابجای دیگران، در برخی موارد پندار کمال را به طور کاذب در شخص ایجاد میکند و این حالت نه تنها او را به کمال واقعی نزدیک نمیکند بلکه سالها و فرسنگها او را از دست یابی به آن دورتر کرده و خمیر مایه جانش را از وصول بدان بیگانهتر میکند. و لذا، در روایات بسیاری، از گوش دادن به تعریفهای بی جا و گمراه کننده نهی گردیده و از این عمل مذمّت شده است.
در روایتی نبی اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمودند: «أحثوا فی وجوه المدّاحین التّراب» بر چهره ستایشگران چاپلوس خاک بریزید.[28]
در حدیث دیگری از علی ـ علیه السلام ـ آمده است: «ربّ مفتون بحسن القول فیه».
چه بسا انسانی که در اثر مدح و ثنای دیگران نسبت به او فریب خورده و در فتنه گمراهی واقع شده است.[29]
باز امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ در خطبه ای از مردی از اصحاب خود که به ستایش از او پرداخته بود فرمود: «... و إن من اسخف حالات الولاه عند صالح الناس ان یظنّ بهم حبّ الفخر و یوضع أمرهم علی الکبر و قدکرهت أن یکون جال فی ظنّکم أنّی أحبّ الإطراء و استماع الثناء و لست ـ بحمد الله ـ کذلک». از پستترین حالات حکمرانان نزد مردمان فرهیخته و صالح آن است که گمان حبّ فخر و خود ستایی درباره آنان برده شود و کارهای آنان حمل بر کبر و خود بزرگ بینی گردد و من دوست ندارم شما خیال کنید که من ستایشگری شما را درباره خود دوست دارم و از شنیدن مدح و ثنا لذت میبرم. و من ـ با سپاس الهی ـ این گونه نیستم.[30]
امام خمینی ـ رحمه الله علیه ـ در یک سخنرانی در جمع نمایندگان مجلس شورای اسلامی که پس از سخنان تحسین برانگیز جناب آقای فخر الدین حجازی که در ستایش از ایشان ایراد کرد فرمودند: «من خوف دارم مطالبی که آقای حجازی درباره من فرمودند باورم بیاید و با فرمایشهای ایشان و امثال ایشان برای من غرور و انحطاطی پیش بیاید. من از غرور به خدای تبارک و تعالی پناه میبرم. اگر برای خودم نسبت به سایر انسانها مرتبتی قایل باشم، این انحطاط فکری و روحی است».[31]
شیوه بزرگان بر این بوده است که از انتقادهای دیگران نسبت به خود بیشتر استقبال میکرده اند تا ستایشگری و مدح گویی آنان. و این خود نشان عظمت و قدرت روحی آنان و رمز موفقیت و پیشروی آنها به سوی اهداف بلند است.
در حدیث امام صادق ـ علیه السلام ـ در مقام معرفی بهترین دوستان این گونه میفرمایند: «أحبّ اخوانی إلی من أهدی الی عیوبی». محبوبترین برادرانم پیش من، آن کسی است که عیبهای مرا به من بازگو کند.[32]
در این حدیث شریف چند نکته قابل دقت است:
1ـ امام ـ علیه السلام ـ با این که خود معصوم است و از عیبهای اخلاقی که بدین جهت نیاز به تذکر دیگران داشته باشد بر کنار است، در عین حال با گفتن این جمله در ذهن اصحاب خود القا میکند که آنان فکر نکنند امام آنان دوست دارد از او تعریف و تمجید شود و هر کس چاپلوسی و تملق بیشتر داشته باشد، نزد او مقربتر است. و نیز با این سخن به تعلیم و تربیت اصحاب خود میپردازد که آنان نیز باید این گونه باشند و از ستایش دیگران دلشاد و از انتقادهای خیر خواهانه آنها دلمرده و غمگین نگردند. و این از شیوههای تعلیم و تربیت آن معصومان ـ علیهم السلام ـ است که برای تأثیر بیشتر راهنماییهای اخلاقی در جان پیروان خود و تعمیق بیشتر آن، از خود شروع میکردند. گرچه در واقع، برای خود آنان موردی نداشته باشد.
2ـ گزینش عنوان برادر، خود گویای این حقیقت است که با انتقادگر، نباید برخوردی خصمانه داشت و او را دشمن خود انگاشت بلکه باید به او به چشم یک دوست بلکه به دیده عزیزترین برادر نگریست و از نقد خیر خواهانه او با تمام وجود استقبال کرد.
3ـ انتخاب کلمه «اهدی»، که به معنای هدیه دادن میباشد بسیار زیبا و جالب توجه است، زیرا اولاً بیانگر این حقیقت است که بازگو کردن عیب دیگری به او، خود بهترین خدمت به او شمرده میشود.
ثانیاً: دادن چیزی به دیگری وقتی این عنوان را دارد که این کار از روی لطف و محبت به او باشد، لذا بازگو کردن یک عیب در صورتی به هدیه بودن موصوف میشود که تذکر دهنده آن، قصد سازنده داشته باشد و با دوستی توأم باشد، ولی اگر گوینده با قصد تخریب و سرزنش به این کار مبادرت ورزد و یا در صورت داشتن نیت اصلاحی، گفتن آن به صورتی باشد که حیثیت شخص را در هم بشکند، این عنوان را نخواهد داشت.
ثالثاً: هر انسانی هم چنان که در مقابل اعطای هدیه از دهنده آن تشکر میکند و خشنود میشود در پذیرش عیبش نیز باید اینگونه باشد.
--------------------------------------------------------------------------------
پینوشت:
[1] . قاموس المحیط، ج 2، ص 115 و غیر آن.
[2] . ن.ک: آل عمران / 191، یونس / 24، نحل / 34 و غیر آن.
[3] . اصول کافی، ج 1، ص 6، باب صفه العلما، ح 3.
[4] . سجده / 53.
[5] . تفسیر المیزان، ج 6، ص 169.
[6] . همان جا.
[7] . نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، خ 157، ص 221.
[8] . ن.ک: آل عمران / 191، رعد / 3، نحل / 10 ـ 11 ـ 69، غاشیه / 17 ـ 20، نبأ / 6 ـ 16.
[9] . ن.ک: لقمان / 27، کهف / 109.
[10] . روم / 7.
[11] . آل عمران / 191.
[12] . نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، ص 393 ـ 394، نامه 31.
[13] . ن.ک: الاخلاق، سید عبد الله شبّر، ص 114.
[14] . همان، ص 115.
[15] . ن.ک: ابراهیم / 7.
[16] . ن.ک: اعراف / 96.
[17] . ن.ک: طه / 124.
[18] . ن.ک: وسائل الشیعه، ج 6، روایات باب 3، ابواب ما تجب فیه الزکاه، ص 17 ـ 10.
[19] . ن.ک: به رساله سیر و سلوک منسوب به علامه بحرالعلوم(ره)، ص143ـ139 و غیر آن.
[20] . اصول کافی، ج 2، ص 453، چاپ عربی، باب محاسبه العمل.
[21] . نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، ص 397، نامه 31.
[22] . بقره / 11.
[23] . گلستان سعدی در اخلاق درویشان، حکایت 21.
[24] . منتهی الآمال، چاپ قدیم، ص407، روایت دوازدهم با تغییری در عبارت.
[25] . گلستان سعدی، ص 143.
[26] . مومنون / 53، روم / 32.
[27] . نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، ص 470، حکمت شماره 9.
[28] . سفینه البحار، ج 2، ص 528.
[29] . همان.
[30] . نهج البلاغه، فیض الاسلام، ص 686، خطبه 207.
[31] . کوثر، مجموعه خلاصه بیانات امام خمینی ـ رحمه الله علیه ـ ج 2، ص 24.
[32] . سفینه البحار، ج 2، ص 295.
سید مهدی موسوی کاشمری - با اندکی تلخیص از کتاب روشهای تربیت، ص 21 ـ 55